Mar 14, 2011

حرف آخر

نوشتن هم دیگر به کار نمی آید، وقتی رفتن را انتخاب کرده ام.
.
.
.

Mar 2, 2011

با تو



دستم به نوشتن این روزها نمی رود. با خودم می گویم مگر می شود باری به این سنگینی را در کلمات خلاصه کرد. دستم را می گذارم روی عکسهایت. دستم را فشار می دهم روی چشمانت. روی پیشانیت. اما به تو نمی رسم. اشکهایم هست که می ریزد روی صورتت. کاش تمام غم من نبودن تو بود. اما گذشتن تک تک روزها و خاموش شدن تک تک روزنه های امید، و فرو ریختن تک تک باورها، و رسیدنِ آرام آرام من به این حقیقت که آدم ها هنوز هم می روند، از نبودنت هم سخت تر است. باور کن.
Free counter and web stats