امروز هم واسه خودش يه روزيه.روزی که هرگز بر نخواهد گشت.امروز چيکار کردی!؟
رنجها راه منو به سوی پيروزی هموار ميکنند...راستی دنبال کتاب اخرين نفسهايم اثر لوئيس بونول ميگردم.ديروز غروب که بعد از کلی خستگی و جون کندن رسيدم خونه از دست همه و خودم عصبانی بودم.خستگی خستگی خستگی اخه تا کي ؛ولی خوب زياد طول نکشيددوباره روز جديد اومد و دنياي جديدي با خودش آورد.گاهي احساس ميكنم فرصت براي كارهايي كه ميخوام بكنم كمه..انگار هميشه وقت كم ميارم.....