من فکر ميکنم خدا هميشه با ادم هاست .حتی اوقاتی که آدم اصلا انتظار نداره باز هم بارون لطفش ميباره.امروز روز خوبی داشتم .سرشار از کار و فعاليت و خبر های خوش.البته....من در بزرگ شدن اهو سپری شدن روزهای جوونييم رو ميبينم .غمناکه.ولی غم شيرينيه.چيزايی رو از دست ميدی ولی چيزای ديگه ای بدست مياری.ديگه از تارهای سفيد توی موهام نميترسم .اونارو با نهايت عشق میپذيرم.
2 comments:
صحبتهاي شيرينت را دوست دارم با اينها يه جور احساس غريب و دوست داشتني پيدا ميکنم.
مرسي
خوش آمدید به جمع ما. نمیدونم شما پزشکید یا بهر صورت اهل بخیه، اما من حال شما رو میفهم ، این احساسات رو منهم دارم. من همیشه فکر میکنم به دردهای من پزشک چه کسی باید گوش کنه...
Post a Comment