وای
باران
باران
شيشه پنجره را
باران شست
از دل من اما
چه کسی
نقش تو را خواهد شست...
در اينجا ميشود
طرح نگاه زخمی ات را ريخت
و اندوه بزرگ چشمهايت را تماشا کرد
در اينجا ميشود
با ريزش باران...
فصول ابری چشم تو را شيرازه بندی کرد
و با ياد نگاه خيس تو
هر لحظه در باران شکوفا شد
در اينجا ميشود
دلواپسی های تو را اندازه گيری کرد
در اينجا ميشود
بی تابی هر شامگاهت را تماشا کرد
نميدونم اين شعرا مال کيه..اما توی اين بارون پاييزی تنها چيزی که يادم اومد همينا بود
8 comments:
خيلي قشنگ بودن....
سلام آهو جان . منو یاد شعر به یاد موندنی باز باران با ترانه با گهرهای فراوان می خورد بر بام خانه من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرگاه ... می ندازی . بله ! چترها را باید بست زیر باران باید رفت ...
موفق باشی . به کلبه ما هم سری بزن خوشحال می شم .
راستي جي تو بارون هست كه همه دوسِش دارن...يه حس خوشگل , لطافت, يه نشونه از مهربوني خدا,...(:
kheili khoob neveshte bodii,,,afanar afanar..bazam benevis man miyam ek bekhoonam,,ye sari be man ham bezan
sheri bood besyar ziabaa, i liked it, take care dear
لطافت بارون واقعا عجیبه....
بارون قشنگه و لطيف چون همه چي رو ميشوره و جلا ميده .......... كاش به قلباي زنگ زده هم ميشد بارون بباره .. كاش
ba salami dobare khedmate shoma
are baroon ghashange makhsoosan moghei ke adamo yade gozashtash mindaze va ashkasho jari mikone.
nemidoonam shayad eshtebah konam.
vali tarze fekre laanati man ine karish ham nemishe kard.rasme roozegar ine ke be kame ma talkh shod hamin.ghorbane shoma bye.
Post a Comment