.
براي ايام به اصطلاح نقاهتم سه تا كتاب انتخاب كرده بودم كه بخونم.وصيت خيانت شده/ميلان كوندرا كه نقد و بررسي آثار كافكا بود.تا آخر نخوندمش.چون توي اون شرايط زياد حوصله فلسفه بافي نداشتم. كتاب دوم: ما’مور معتمد/گراهام گرين بود. داستاني از تنهايي انسان معاصر. كتاب سوم هم: فراتر از بودن/كريستين بوبن. يه كتاب 134 صفحه اي كه از معمولي ترين،انساني ترين و تا’ثير گذار ترين حادثه زندگي حرف مي زد: عشق.
كتاب سوم رو بيشتر پسنديدم. به همين دليل ساده كه از خوندن سطر سطرش لذت بردم.
از متن كتاب:
براي آنكه كمي،حتي اگر شده كمي زندگي كرد،دو تولد لازم است.تولد جسم و سپس تولد روح.هر دو تولد مانند كنده شدن هستند.تولد اول بدن را به اين دنيا مي افكند و تولد دوم روح را به آسمان مي فرستد.تولد دوم من زماني بود كه تو را ديدم...
...........
بهترين مادر ها كساني هستند كه دنيا آن ها را بدترين مادر ها مي خواند، مادراني كه فقط به فكر فرزندانشان نيستند.و باز هم مي توان گفت بهترين مادر ها كساني هستند كه فراموش نمي كنند كه در عين مادر بودن،به همان اندازه،همسر،معشوق و فرزند هستند...
...........
ما در هيچ سرزميني زندگي نمي كنيم.ما حتي بر كره زمين هم زندگي نمي كنيم.منزل حقيقي ما،قلب كساني است كه دوسنشان داريم...
...........
زندگي رنج به همراه دارد.زندگي به اندازه رنج،كودكي به همراه دارد.رنج و كودكي در حقيقت يكي هستند.روح كودكي براي دنيا تحمل ناپذير است.دنيا كودكي را رها مي كند تا دنيا بماند.آن چه رها مي شود،هيچ وقت نمي ميرد بلكه سرگردان،بي آنكه لجظه اي آرام گيرد،به راه خود ادامه مي دهد.درد آن را همراهي مي كند...
............
سالها طول كشيد تا من تفاوت ميان عشق و احساسات را دريابم.سبكي همواره از عشق به من مي رسد.نه از احساسات.احساس مانند ماليخوليا مي چسبد،آويزان مي شود،چنگ مي اندازد،مي آميزد.عشق مي برد،قطع مي كند،رها مي سازد وپرواز مي كند.با احساس، من به خود مي آويزم.با عشق من از خود جدا مي شوم،از خود كنده مي شوم...
............
براي از دست دادن چيزي، بايد اول صاحب آن بود.ما هيچ وقت در اين زندگي صاحب چيزي نيستيم . هيچ وقت چيزي را از دست نمي دهيم.در اين زندگي فقط بايد آواز خواند،بايد با غبار روان هاي عاشق مان از ته گلو،از ته دل،از ته مغز،از ته قلب،از ته روح آواز بخوانيم...
............
زندگي انسان هاي خلاق كه اغلب زندگي پرتلاطمي است كم تر از زندگي انسان هاي فقير كه حتي نياز هاي اوليه شان هم برآورده نمي شود،براي من جذاب است.براي پول در آوردن و لباس پوشاندن بر تن فرزندان،همان قدر نبوغ-يعني شهامت،رويا،صبر و بي صبري،معصوميت و نيرنگ - لازم است كه براي خلق يك شاهكار.
No comments:
Post a Comment