كی حساب اشکايی که تو اين چند روز ريخته شدن رو داره؟!حتی اگر اينجا هم به جای سکوت پر از فرياد بود.
من فكر مي كنم همه ما عمق اين رنج رو در تنهايی هامون بروز داديم.جايي كه وبلاگي نبوده توش بنويسيم.شايد جلوي صفحه تلويزيون يا جلوي صفحه روزنامه.يا در تاريكی يك شب پر از بهت و هراس.اشكاي فراووني كه ريختن و ريختن و هيچكس اونها رو نديد.أيا بايد كسي ميديد؟اين يه درد همگاني بود.يا كارايي كه براي آسايش وجدانمون انجام داديم.كمك هايي كه كرديم.تا شايد كمي از سنگيني اين بار روي دوشمون بكاهيم.ولي كم نشد.
كي مي تونه بگه چه زمانی چهره زنها و مردايي رو كه ظرف چند ثانيه تمام هستي شونو از دست دادن فراموش مي كنه.كي مي تونه بهشون فكر نكنه.به غمشون.به داغ دلشون.به شبهاي سرد كوير.به سردي خاك گور كه عزيزاشونو توي خودش جا داده.به بهتي كه توي چهره يچه هاي بجا مونده موج مي زنه.كي مي تونه؟
من چه از زلزله بنويسم و چه ننويسم همه چيز سر جاش هست.آوار ها هنوز هستن. زنها هنوز ضجه مي زنن.بچه ها هنوز دنبال پدر مادرشون مي گردن.مادر ها هنوز داغدارن.نوزاد ها زير چادر ها بدنيا ميان.يه زوج زير چادر پيوند زناشويي مي بندن.و بازمانده ای هنوز روی تل خاك چمباتمه زده تا شايد كسی از خونوادش از اون زير بيرون بياد.كدوم ما تونستيم خودمونو جای اونها بذاريم و موفق شديم؟كي ميتونه اين تناقض ها رو هضم كنه؟چجوري مي شه زندگي رو با تمام اين بازي ها باور كرد.كي جواب بي مسئوليتي مسئولين رو مي ده؟جواب بي لياقتي يه حكومت رو.
من در سكوت به تمام اينها فكر مي كنم. فكر مي كنم كه انتظار چقدر سخته.مخصوصا اگه با مرگ و زندگي همراه باشه.من كه توي عمرم هزار جور انتظار رو تجربه كردم نمي تونم انتظار كشيدن زير خروار ها خاك براي رسيدن كمكي يا شنيدن صداي آشنايي و براي برگشتن دوباره به زندگي اونم با بدني خردو شكسته رو تجسم كنم.نمي تونم.
كی می تونه كاری برای مادرای فرزند مرده بكنه؟كدوم لباس گرم.كدوم چادر.
من با نوشتن نمي تونم چهره ها رو فراموش كنم.نمي تونم صداي ضجه هايي كه توي گوشم مي پيچه رو فراموش كنم.من در سكوتم فرياد زدم.اشك ريختم.با دستی كوتاه ياري رسوندم.و هر لحظه به سوالهايی كه مثل خوره افتاده به جونم فكر كردم.به اينكه زندگي و مرگ هيچ كدومشون هيچ تعريفي ندارن.من سعي مي كنم براي اين سوال هام جوابي پيدا كنم.ولی آيا ميشه جوابی پيدا كرد؟
اگه فراموش بشن چي؟اگه يكماه ديگه همه دنبال سور و سات عيد باشن و هنوز اونا زير چادر بلرزن چي؟اگه بچه های يتيم بجا مونده از زلزله به هيچ آينده روشنی نرسن چي؟اگه اون دخترك باز تو اين فكر باشه كه پدر مادرش تو خونه ن چي؟
تمام وجود من بغض شده.فرياد شده.
فريادی در سكوت.
چی می تونه جای اين رنجهاي بزرگ انسانی رو بگيره وقتی همه می دونيم كه بعضی از دست دادن ها با هيچ چيز ديگه بدست نميان.
تو مپندار كه خاموشي من
هست برهان فراموشي من
35000 نفر زير خروار ها خاك خوابيدن.زنها هنوز ضجه می زنن.بچه ها هنوز دنبال پدر مادرشون مي گردن.
15 comments:
زندگي و مرگ هيچ كدومشون هيچ تعريفي ندارن.من سعي مي كنم براي اين سوال هام جوابي پيدا كنم. ... مهم فقط اين سعيه .
آهوی عزيزم ... خيلی احتمال داره اين هم مثل بقيه فراموش بشه ... اما همه مون سعی می کنيم ... ياد هم ميندازيم ...دست به دست هم ميديم
سلام دوست عزیز....با ارزوی موفقیت روز افزون شما و به امید اینکه حال شما خوب باشد......باید بگم وبلاگ بسیار زیبایی داری....قلمی زیبا و بیانی شیوا....بی ریا و زیبا مینویسی...اگر مایل بودی به کلبه حقیر ما هم یک سری بزن.....پیروز باشید..گمنام مرد
بذار يه ماهی بگذره ديگه نه از بم خبری هست نه از بم نشينان
آهوی نازنین..ما هستیم که نباید بگذاریم از یادمون برن.
سلام آهوی خوب. برای شما که ننوشتم. اونهايی که اين نوشته بهشون مربوط ميشه خودشون ميدونن. و اميدوارم که ديگه رد پايی ازشون نبينم. تو زندگی واقعی تظاهر، اينجا هم تظاهر؟
سلام آهوی عزیز.. من هم تعیریف شما رو از نوشیِ عزیز زیاد شنیدم.. و خوشحالم که به وبلاگم سر زدین، نوشته های وبلاگ 5 نفریتون رو می خونم، بعضی از نوشته هاش شدیداً احساسم رو نوازش میده، نمی دونم اون نوشته های احساسی رو کدومتون می نویسید.. ولی زیبا می نویسید...
سلام عزیز ...اميدوارم که به زودی فراموش نشن ولی من فکر می کنم بدنيا اومدن اون نوزاد بعد از اون فاجعه دلخراش برای تک تک ما پيامی داشت و اون پيام اينه : که زندگی به هر حال ادامه داره ...روی ماه آهو خانومی رو می بوسم ...
...تو مپندار
سلام دوست عزیز....با ارزوی موفقیت روز افزون شما و به امید اینکه حال شما خوب باشد......باید بگم وبلاگ بسیار زیبایی داری....قلمی زیبا و بیانی شیوا....بی ریا و زیبا مینویسی...خیلی ممنونم از اینکه به کلبه حقیر ما تشریف اَوردید .....پیروز باشید... به امید دیدار مجدد. يـــــا علـــــــی.
بلا و بدبختی سر این مردم زیاد اومده.داشتم فکر ميکردم چرا اين دفعه مردم اينقدر عکس العمل نشون دادن. شايد واسه اينکه يواش يواش جون آدما داره ارزش پيدا ميکنه. ما نسل جنگيم. يه زمانی شعارمون اين بود بکشيد مارا . هر چی بيشتر بميريم بهتره. داره عوض ميشه. امیدوارم البته.
نمی تونم بگم بلای طبيعی بود چون هر چی از طرف خدا يه حکمتی داره ولی فاجعه بزرگی بود حرفاتون هم درسته حرف حساب جواب نداره
هيچ کس، در آن مملکت کذايی آينده روشنی ندارد، چه برسد به يتيمان بم!...ميلياردها دلار پول، جيب کفتارها را پر خواهد کرد!...آخر کفتارها، مرده خوارند و در اين خوان گسترده، چه زيادست جنازه و مردار!
خب ما بايد در دايره روابط خودمون حداقل حساب شده تر رفتار کنيم. ما هر کدوم ميتونيم يه صدا باشيم.
می گم اگه اين رژيم ۱۸ تير ۷۸ کنار می زد ، حداقل اين کاسه کوزه ها سرش نمی شکست ...
Post a Comment