Jul 17, 2004

با ياكريم پشت پنجره


 


مي گويند دل دادن هنر است ! من هم دل دارم .. هر چند وقت يكبار دادمش دست كسي. كارش كه راه افتاد برايم برش گرداند ..


وقتي هم كسي نبود تا ببردش ، مي گذاشتمش لب طاقچه. دلم را مي گويم. هر روز صبح تماشايش مي كردم. قبل از اينكه خودم را در آينه تماشا كنم. حواسم بود كه چسبهايي كه به آن زده ام کی خشک می شوند ..


دلدادگي چيز خوبي ست ! فقط نمي دانم چرا درد دارد. اصلا" چرا بايد درد داشته باشد ؟ مگر وقتي آدم هديه اي به كسي مي دهد بايد دردش بيايد؟ ولي اين يكي درد دارد. آنهم وقتي ببيني اشتباهي دل را داده اي .. يا زود دل را داده اي .. يا زيادي دل را داده اي .. آنوقت بيشتر هم درد دارد.. دردش هم تلخ است ..


 


حالا وقتي دلت را مي دهي به آن كسي كه بايد .. حتي آن وقتي كه بايد ..حتي آن قدري كه بايد ..  باز هم درد دارد اين لامذهب ! ولی اين يکی دردش شيرين است .. مزه ندارد ولي شيرين است .. چراييش را نمي دانم .. هيچ كس ندانست..


 


مي داني ياكريم .. بعضي ها دل نمي دهند اما ادايش را در مي آورند. بعد كه آبها از آسياب افتاد مي بينند دلشان همين گوشه كنار ها بوده.


بعضي ها دل مي دهند اما به روي خودشان نمي آورند. فكر مي كنند كسر شا’ن است اگر بگويند دل داده اند .. مي سوزند و مي سازند و دم نمي زنند.


بعضي ها تا آخر ماجرا دلشان را رو نمي كنند. مثل بازي حكم. تا آخر بازي نمي فهمي بالاخره طرفت دلي دارد كه بدهد يا نه.


بعضي ها كارشان دل دادن است. آنقدر سريع دلشان را از دست يكي مي قاپند و به دست ديگري مي سپارند انگار كه دارند آش نذري خيرات مي كنند. البته اين گروه كارشان راحت تر است. چون در گير و دارِ اين دل دادن ها و گرفتن ها دلشان محكم مي شود .. يعني سفت مي شود .. چه مي گويند بهش ؟ .. پوست كلفت مي شوند .. ديگر هم دردشان نمي آيد!


بعضی ها برعکس‌. تکليفشان با خودشان و دلشان روشن است. زلالند. مثل آب رودخانه که همه چيز در آن پيداست .. دلدادگی شان هم شفاف است .. دردشان هم شيرين ..


بعضي ها هم که تا آخر عمرشان نمي فهمند بالاخره اين چيزي كه دادند رفت دل بود يا نه . تا آخر عمرشان هم نمي فهمند دلدادگي چه رنگيست.. تا آخر عمرشان بي دل مي مانند و نمي دانند با خودشان چه كرده اند ..


 


مي گويند دل دادن هنر است .. اما من كه آخرش نفهميدم .. كاري كه خسارت دارد .. درد دارد .. مرجوعي دارد .. ديگر چگونه هنري ست !؟


 


با اين همه شكايتي ندارم. اصلا" دل براي باختن است ديگر .. براي درد كشيدن .. براي اشك ريختن .. براي بي تاب شدن .. براي هزارتكه شدن ..


فقط بين خودمان باشد ياكريم .. اين بار اگر دل باختي ، همان بهتر كه پسش نگيري . دل هزار پاره را مي خواهي چه كني ؟ آينه ي دق است .. بگذار دلدارت ببردش .. با همان زخمها .. با همان هزار تكه ها .. يادگاري از تو ..


 


اين جور دل دادن هنر است ..


 

21 comments:

روبي said...

....دلم گرفت......فکر می کنم زندگی کردن به سبک زیر هم بد نباشه کسی که نمفهمه کی دل داده چه جوری  داده......اصلا دل چی هست

مارمولک said...

واييييييييييييييي... فوق العاده بود... اون دو خط اول فوق العاده بود... محشر بود...

حميد said...

مرتضی می‌گفت: «هنر آن است که بميری، پيش از آن‌که بميرانندت...»

حميد said...

يک چيز را می‌دانی؟ بعضی از اين جواهر فروش‌ها که مشتری‌های مخصوص دارند (مثل همين گوهربين)، همه چيزشان را دم‌دست نمی‌گذارند. بعضی‌ها را فقط به کسانی می‌دهند که اهل آن باشند. «اهل بودن» چيزی است که آن‌ها خوب می‌دانند و آن‌وقت مشتری ِاهل را به راحتی اهلی می‌کنند! «اهلی شدن چيز فراموش شده‌ای است ...»

shahram said...

آهو جان کی اذيتت کرده بابا؟ کی دلت برده؟

Babaee said...

دل داشتن یا نداشتن؟ مهربانی اگر امروز در میان ما بود شاید می گفت « ... That's the question». خانم گل آیا براستی اهمیتی دارد چه و چه سان بر او می گذرد؟ ...x

siavash said...

سلام. خوب نوشتی. لذت بردم. خوشحال ميشم ببينمت توی کلبه خودم. بيا پيش ما . موفق باشی ...

deltang said...

مي فهمم چي مي گويي.آره واقعا دلي كه ديگر با هيچ چسبي نشود چسباند به چه درد مي خورد؟؟حتي ديگر به درد رو تاقچه گذاشتن هم نمي خورد

هلو said...

سلام و مرسی که قشنگ احساس می کنی و مینویسی و ما رو شریک می کنی

مجتبي said...

بسيار زيبا می نويسيد. رد می شوی به خانه ی ما هم سری بزن

چرتينكوف said...

هنوزم تو شبهات اگه ماهو داري ، من اون ماهو دادم بتو يادگاري!

hassan said...

دلی که تو بردی آنرا به هر کس و ناکسی دادی برای اين به تو بازگشت که از اساس بايد به غير آدمي تعلق بگيرد. دل حرم امن خداست و غير خدا را در خود نمی پذيرد. هر کار بکنی به تو برخواهد گشت مثل کبوتری که بر هر بامی می نشيند عاقبت بر بام صاحبش خواهد نشست.

al said...

وقتی که پشتت خاليه...يا تکيه گات پوشاليه...حتمی زمينت می زنن... اميدتم خياليه................

al said...

بقيشو خودت گوش کن

Milad said...

جالب بود......
بهم ایمیل بزن...

نارنج said...

می دونی؟ فکر می کنم عشق توی قلب اونی که عاشقه. خوشی هاش و فايده اش هم مال اونی يه که عاشقه. هر چی باشه يه روزی يه لحظه ای يه جايی اين احساس توی دلت تو بوده و بهت بيشترين انرژی رو داده. همون انرژی آبی رنگ انفجاری تميز آسمونی که باهاش آدم به عرش می ره. ماهيتش اونقدر عظيمه که آدم به مقدارش فکر نمی کنه. يه ثانيه اش هم به همه بيچارگياش می ارزه. همونطور که گفتی آهو خانم جون هنريه واسه خودش.

مهر said...

خيلی زيبا بود . :)

مازیار said...

عالی بود موفق باشی

آزاد ياسمين said...

سلام . . . خيلی مطلب جالبی بود . . . و همينطور وبلاگ جالبی . . . البته فکر ميکنم که اولين باری باشه که به وبلاگ شما ميام . . . در هر صورت از آشناييتون خوشبختم . . . خوشحال ميشم به من سر بزنيد . . . موفق باشيد . . . آزاد

طاعون زدگی said...

دست این سرویس جدید کلوب درد نکند که قسمت کرد این را بخوانم ، دلم بی تاب شد

همسفر said...

درود - دل که میدی باید قلوه بگیری یا یه چیز دیگه رو گرو نگه داری که دلت رو نبرن و هیچ وقت پس نیارن ... خدا همه رفتگانتون رو بیامرزه وقت کنم بیام برم پیدا کنم کی بوده کی رفته خودت که لینک نمی دی به نوشته های گذشته !

Free counter and web stats