Sep 20, 2004


يک پنجره کافی ست


برای تماشای رفتن .. برای تماشای آمدن .. و زدودن گرد سفر.


برای شنيدن داستان سفر.


برای شعر خواندن. سبز شدن.


يک پنجره کافی ست.


برای لمس تار مويی از گيسوانم جامانده لابلاي لباسهايت ، که همسفرت باشد ..


براي نگاه كردن به ماهتاب.


براي سلام كردن به آفتاب.


برای حرف زدن با كبوتران مهاجر.


يك پنجره كافيست.


پنجره اي براي اطمينان و آكاهي و سكوت ..



 


سی ام شهريور 1383


14 comments:

stupid student said...

چجوری  يه  پنجره  برات  کافيه من  کهاز  دوتاش  هم  رد  نميشم

حميد said...

نوشت: «در انتظار من که نمی‌آيم / يک‌شب کنار پنجره می‌ميری ...»

ستاره said...

با سلام و خسته نباشید. وب لاگ جالبی دارید. به وبلاگ منم سری بزنید خوشحالم میکنید داریم خاک میخوریم.یا حق

یوسف said...

پنجره هم ابزار بيش نيست ..

الهام! said...

يک پنجره... اگه پيدا بشه کافيست!

sadegh said...

اگه دلت بخواد اگه از ته دل آرزو کنی بدون حتی يه پنجره ميتونی ...

. said...

سلام :
برای هر آنچه ای که نوشته ای يک روزنه کافی است که بتوانی ببينی و با زبان سکوت تکلم کنی ...
شاد باشی و پر از اميد

محمد/ماری said...

سلام . از وبلاگ يوسف اومدم . خيلی زيبا می نويسی ....... / ماری

امیر said...

وقتی ۵ بار يه چيزی مينويسی و رد نميشه لابد نبايد بنويسی!

جاويد said...

سلام...شعرتون زيبابود...همينطوريادداشتتون برمزرعه پدری...

crazy said...

برای من که صد تا ژنجره هم کمه!!!

يک پنجره said...

می‌گم از من اجازه گرفتی درباره‌ی وبلاگم شعر گفتی؟

hamzad ahoo khanoom said...

بازم شعار. ما کی اين شعار دادن ها را کنار ميذاريم؟

... said...

ببين من وکيل فروغ فرخزاد نيستم اما حيف آن شعر که تو با همچين جملاتی خرابش کنی :
يک پنجره کافی ست.

برای لمس تار مويی از گيسوانم جامانده لابلاي لباسهايت ، که همسفرت باشد ..
ن جملاتی خرابش کنی :

Free counter and web stats