Aug 20, 2005

سوگ بس.


 


تنهايي و تماشاي تنهايي‌ ٍ آدمهاي "سينما پاراديزو ".


تنهايي و ماه تمام تمام.


تنهايی و حجم عظيم ياد تو.


تنهايي و ياد امروز صبح و امسال که براي دومين بار روي صندلي هاي سيماني زشت جلوي غسالخانه ي بهشت زهرا نشستم تا عزيز ديگري را روي دست بياورند و بدست خاكش بسپاريم.


تنهايي و دردي همپاي زاييدن و شوري به وسعت زاده شدن.


تنهايي و دلتنگي رفتگان را با ذره ذره ي وجود به جان خريدن.


تنهايي و نقش رفتگان را تا آخرين لحظه ي حيات در قاب سينه پنهان كردن.


تنهايي و درك اين واقعيت كه مرگ و زندگي هيچ از هم جدا نيستند.


تنهايي و لباس سياه را از تن درآوردن و روسري سپيد بر سر انداختن.


تنهايي و راه رفتن و راه رفتن زير نور ماه تمام تمام.


تنهايي و فكر كردن به اينكه در اين لحظه هاي دلگير غروب جمعه لااقل دخترك هست تا با خوش زباني ها و دلسوزي هايش دردها را التيام بخشد.


تنهايي و درك اين واقعيت كه هر روزي هر عزيزي مي تواند ديگر براي هميشه نباشد ..


تنهايي و با خود عهد بستن كه قدر لحظه ها را دانستن و قدر لبخندي را كه بر لب مي نشيند دانستن حتي اگر دل گريسته باشد.


تنهايي و با خود عهد بستن كه لحظه را غنيمت ديدن. لحظه را دريافتن.


تنهايي و با خود عهد بستن كه هر لحظه را زندگي كردن.


تنهايي و با خود عهد بستن كه هر لحظه را زنده بودن.


 


جمعه ۲۸ مرداد


 


 

No comments:

Free counter and web stats