Mar 24, 2006

اي عزيز


 


صداي تراوش نسيم را، از برگ برگِ


تابش سياهي چشمان شبنم گرفته ات


مي شنوم


 


شب هاي سياهِ فراق


به روشنايي مي گرايند


و نسيم پرطراوت صبحگاه


در تن خسته و تهي مانده از مهر


جاي مي گيرد


هواي تازه در جان دود گرفته از غم مي نشيند


و در صفاي محبت


به خيال پروازي پر مي زند


 


ديدگان سياه مشرقي ات را بگشا


و چون شب در من فرو ريز


تا گرماي خوشه ي مهرآميز چشمانت


نهال سپيده ي شادماني را


در جانم فرو نشاند


اي عزيز.


 


 


از کتاب مجموعه اشعار "دل پاييزي"


سروده كمال سيدي


 


پ ن. اين پيرمرد شاعر، ترخيص كار شركت ماست! براي خود من هم عجيب بود وقتي با شغل خشن مردانه اش، اين كتاب را از كيف دستيش درآورد و روي ميزم گذاشت.


 


 

No comments:

Free counter and web stats