نمی خواهم تمام شوم
برای روز زن، روز من
برای "م مثل مادر"
قصه در یک خانواده پر جمعیت در ترکیه اتفاق می افتد. مرد خانه قناد است . با پدر، پسر بزرگ ، پسر کوچک و شاگردش یک قنادی سنتی را اداره می کنند. زن خانه زنی بشاش، مهربان و حدودأ 50 ساله است . زن در خانه بزرگی با همسر، پدرشوهر، پسران، عروس بزرگش که پا به ماه حامله است و دخترش که نامزد یک پسر مرفه یونانی است زندگی می کنند.
داستان از جایی شروع می شود که زن به عروسش اعتراف می کند که عادت ماهانه اش عقب افتاده و حامله است . عکس العمل عروس بسیار جالب است. با شکم بر آمده روی مبل ولو می شود و از خنده ریسه می رود . عکس العمل بقیه اعضای خانواده هم کمتر از این نیست. اما زن اهمیتی نمی دهد و در یک شب رومانتیک خبر فرزند چهارم را به مرد می دهد. مرد شوکه می شود. آنقدر شوکه که زن چند سیلی به صورتش می زند تا به حال عادی بر گردد. خود زن هم دچار بهت است. اما ته دلش از اين اتفاق خوشحال است. فرصتی پيش آمده تا در دهه پنجاه شايد دوباره حس های از ياد رفته در او و در ديگران زنده شوند. او هنوز هم توانمند است .. هیچ کس انتظار چنین اتفاقی را ندارد. داستان در عین حال که بسیار طنز آمیز است اما حس همدردی با زن را در تماشاچی زنده می کند. تلاش زن برای اثبات خود آغاز شده. زن با این حاملگی یاد روزهای جوانی اش افتاده و از مرد انتظار توجه و محبت بیشتر دارد. در یک سکانس، آخر شب زن با عروس پا به ماه می نشینند پای دبه خیار شور و تهش را در می آورند و زن هوس هندوانه می کند و از مرد می خواهد برایش يکی بخرد. وقتی مهمان دارند از خواهر کوچکش که او هم با آنها زندگی می کند می خواهد دسر خوشمزه درست کند در حالی که بقیه از این ویار زن می خندند. زن حامله است . ویار دارد. اما کسی او را جدی نمی گیرد . دختر جوانش از شنیدن خبر کلی می خندد. پسر کوچکش سر میز شام طوری که همه می شنوند از اینکه در مدت کمی هم عمو و هم داداش خواهد شد ابراز تعجب می کند. اما از همه اینها جدا احساسی است که در زن بوجود آمده. او به مرد نزدیک تر شده و مثل یک دختر بچه خودش را برای او لوس می کند. بقیه صحنه های فیلم هم به نوعی با حالتی کمیک عکس العمل دیگران در مقابل این خبر و عکس العمل خود زن در پوششی از شرم و جديت در برابر این اتفاق شیرین را به تصویر می کشد.
نوبت معاینه ماهیانه عروس حامله خانواده می رسد. سر میز صبحانه در حالی که تمام اعضا پشت میز نشسته اند پسر از مادرش می خواهد که به همراه آنها برای معاینه به دکتر بیاید. مادر قبول نمی کند. حس یک موجود اضافی را دارد که کسی حاملگیش را قبول نمی کند. زیر چشمی به مردش نگاه می کند. مرد که خود از شوک خبر دچار افسردگی شده باز سعی دارد روحیه زن را حفظ کند وجلوی همه اعلام می کند که خودش همرا ه زن برای معاینه به دکتر خواهد آمد. گونه های زن از خجالت سرخ می شوند و چشمانش برق می زند و با قدرشناسی به همسرش نگاه می کند.
سکانس آخر. عروس روی تخت دکتر خوابیده و بقیه با شوق و ذوق به صفحه سونوگرافی نگاه می کنند. هیچ مشکلی وجود ندارد. او بزودی باید منتظر بدنیا آمدن دو قلوهایش باشد. از روی تخت که بلند می شود پدر خانواده به دکتر می گوید: "فریده ام را آورده ام برای معاینه". دکتر ابتدا متوجه نمی شود. او هم از دیدن مادر شوهر با عروس تنها انتظاری که ندارد این است که خبر حاملگیش را در این سن بشنود. اما فریده در ميان خنده های ريز پسر و عروس و در مقابل چشمان شرمگين همسرش خودش را جمع و جور کرده و با جديت می گوید 3 ماه است پریود نشده و حامله است.
دکتر با تعجب به آنها تبریک می گوید و زن با خجالت روی تخت می خوابد. سونوگرافی آغاز می شود. زن دستان همسرش را محکم گرفته و به صفحه خیره شده . همه به صفحه خیره شده اند. خبری از جنین نیست. دکتر مدام دستگاه را روی شکم زن می گرداند و آخرش اعلام می کند که جنین وجود ندارد. حاملگی مشاهده نمی شود. زن حامله نیست . زن یائسه شده است.
دوربین روی چهره زن زوم می شود. زن می خندد. خنده ای از روی استیصال. و رد اشکی از گوشه چشمش تا گوشش می سُرد.
پ.ن. متن بالا نقل قول یک فیلم است که اسمش را خودم عوض کردم.
12 comments:
نميدونی چه قدر تلاش کردم که اشک هام سرازير نشه با خوندن اين متن.
ميدونی من شنيدم وقتی بارون بباره زمين خيس می شه.
چقدر زيبا بود معرکه.
زیبا بود ولی بنظرم يائسه بودن زن بودن را تمام نميکند. تا وقتی تو از احساس مادری و زن بودن سرشاری زن بودن ادامه دارد. چه اهميتی دارد اگر ديگران فکر کنند که با اتمام دوره باروريت تو زنی تمام شده هستی؟ مگر زن فقط برای زايش آمده باشد... زن بودن مسئوليت بزرگيست که از لحظه ای که جسمت و تفاوت آنرا با مردان بشناسی آغاز ميشود و بی پايان است. بنظرم زن بودن شهامتی تمام نشدنيست هر چند ديگران به احساست بخندند و بخواهند تو را در انزوا قرار دهند...
خيلی روم تاثير گذاشت.. چه فيلمی بود؟
چرتينکوف عزيز منم می دونم که زن برای زايش خلق نشده. خوب می فهمم چی می گی. اما تو تا به حال زنی رو که در مرز يائسگی هست ديدی؟ باهاش نشست و برخاست داشتی؟ متاسفانه اين يک واقعيته که يائسگی اولين قدم به سوی پيريه. حالا هر چقدر هم که منکرش بشيم. همون تغيير فيزيولوژيک کافيه تا ذهن زن رو خسته کنه. منظور من هم فقط زايش نبود. منظور من تمام مراحل زندگی يک زنه با تمام حس هايی که داره و هيچوقت تمامی ندارن. تا آخر دنيا زن زنه. اما بعضی واقعيت ها هستن که خيلی ساده/ به يک دليل واضح علمی/ تمام وجود يک زن و اقيانوس عظيم احساسش رو به بازی می گيرن.
سلام
اين خيلی خوب بود؛ خيلی عالی بود؛ ميشه بگی چه فيلمی بود؛ شديداْ منتظرم
راستش اسم اصلی فيلم/داماد خارجی/ ست. تمام قسمتهای سريال تمی از طنز دارن. در عين حال کاملا ملموس و گاهی تاثيرگذار.
سلام
ممنون
حمل بر چيزی نميشود !!!!!
فوق العاده بود.
سلام . نوشته فوق العاده ای بود. تا به حال از اين زاويه به قضيه نگاه نکرده بودم. همه ما در جستجوی محبت هستيم و احساس دوست داشته شدن. برای يک زن شايد مهم تر از خيلی چيزهای ديگر و نيازمند به آن. یک نیاز ضروری. حالا بحث این است که وقتی آدمی به دهه پنجاه می رسد آن آدم درونش که عوض نشده است. نیازهایش کم نشده و حتی به دلایلی بیشتر می شود. اما جسمش دیگر توان لازم برای جلب محبت از روش های قدیمی را ندارد. در اینجاست که مرد می خواهد که زن را بفهمد.
شما خوب منظور من رو فهميديد آقای شکوری. ممنون.
Post a Comment