شبها وقت خواب، حرف های عجیب و غریب از توی ذهنم می گذرند و کلمات مثل رود توی تاریکی شب جاری می شوند و تا حوصله کنم بنویسمشان خوابم می برد. صبح که بیدار می شوم، تلالو روز هیچ اثری از افکار بلند شب قبل نگذاشته است. تا دوباره شب از نو شود و شب واره ها از نو
این بار جادوی شب را جدی خواهم گرفت
این بار جادوی شب را جدی خواهم گرفت
2 comments:
سلام - کاش ذهن آدم برای تمام حرفها جا داشت .
مشتاق دیدن نوشتهایت هستم
وفا
Post a Comment