من گاهی چیزهای خیلی عجیبی می بینم. چیزهای واقعی. انگار مرا نشانده باشند جلوی پرده ی سینما و صحنه هایی از بعضی فیلم ها را نشان بدهند و بعد به من بگویند این فیلم نیست. این زندگی واقعی آدمهاست. هر چقدر دستانم را بگیرم جلوی چشمانم، یا گوشهایم را بگیرم، یا جنبه ی مثبت رابطه ها را پر رنگ کنم و بچسبانم جلوی رویم باز این چیزهای عجیب را می بینم. من می بینم که آقای ن و خانم ح با هم رابطه دارند. شنیدم که با تلفن چطور حرف می زدند. نامه ی آقای ن برای خانم ح را که اسم کوچکش را صدا کرده بود و اشتباهی لابلای برگه های حسابداری روی میز ما جا گذاشت و خواندیم، دیدم. چند ماه پیش، آنهم با خانم ک. تمام شب دعا می کردم همسرش و خانم ح هم اسم باشند. اما فردایش فهمیدم که هم نام نیستند. و نامه ی فدایت شوم برای خانم ح است. آقای ن متاهل است و به تازگی بچه دار شده. آقای ن به ما می گوید همسرش خیلی به او آرامش می دهد و او خیلی دوستش دارد. می گوید تمام درد دل هایش را با او می کند. اما از صبح تا ساعت شش بعد از ظهر تقریبا هر نیم ساعت یکبار مدتی طولانی بالای میز خانم ح است. حالش که بد می شود خانم ح برایش آب قند می آورد. هر روزی که نمی آید خانم ح هم نیست. و .. و .. و ..
من می دانم که آقای ف متاهل است و همسرش را خیلی دوست دارد. آقای ف سنی ازش گذشته. دو تا پسر بزرگ آنطرف آب دارد. همسرش 2 روز پیش یک سفر رفته پیش پسرهایش. من صدای آقای ف را شنیدم که از اتاق کناری و نه از پشت میز خودش در اتاق ما، با تلفن حرف می زد. با کسی که بهش می گفت چیزی لازم ندارد و قرار امشب را با او می گذاشت.
م دوست من است. هنوز از همسرش جدا نشده اما 2 سال است جدا زندگی می کنند. تمام این مدت با آقای ع در ارتباط است. آقای ع یک مرد متاهل با یک دختر و یک پسر است که مثل ریگ برای م پول خرج می کند که در این ایام بلاتکلیفی خدای نکرده آب توی دلش تکان نخورد. م منتظر است آقای ع زنش را طلاق بدهد و او را بگیرد. آقای ع هم قول داده که وقتی م طلاقش را گرفت یک خانه برایش بخرد. م هم ناز می کند و الخ .. رابطه من و م تقریبن به هم خورده چون هر وقت می بینمش با این رک گویی که من دارم از سرزنش هایم در امان نیست.
من این چیزها را می بینم. این ها را و خیلی چیزهای دیگر را .. می بینم و زجر می کشم. نمی دانم اقتضای زندگی متاهلی این است که یکی در کنار زندگی خانوادگی باشد؟ نمی دانم همه اینجوری اند؟ نمی دانم این رابطه های موازی به قول بعضی ها شارژر زندگی متاهلی است؟ نمی دانم این مردان به این زنها چطوری نگاه می کنند؟ به همسرانشان چی؟ به آنها چطور نگاه می کنند؟ چطور در آغوششان می گیرند؟ چطور در چشمهایشان نگاه می کنند؟ یا چطور به چشمهای خودشان در آینه؟ چقدر ساده همه چیز را خراب می کنند. یا پشت خرابه های زندگیشان پنهان می شوند. چقدر ساده و پست زندگی می کنند. من هر چه سعی می کنم دستانم را جلوی چشمانم بگیرم، گوشهایم را بگیرم، و سفید فکر کنم، باز انگار این مومیایی ها لخت و عور جلوی چشمانم رژه می روند.
8 comments:
یه شاهکار دیگه .باور کن تو نویسنده زاده شده ای
×
نکته جالب اینکه دوست داری بدونی آقاها و خانم های ریز و درشت زاپاس عاطفی هم در مورد تو چه فکری می کنند؟!
ما هم یک آقای پ داریم که دو سال است ازدواج کرده...بعد از 5 سا دوستی و نامزدی. جرات ندارد با کسی دوست شود چون همسرش موبایلش را چک میکند. اما به همه خانمها خودش را میچسباند. به همه پیشنهاد میدهد. شماره موبایل یکی از دوستانش را میدهد که دخترهایی که توی چت پیدا میکند به آن زنگ میزنند و الخ...
من هم نمیفهمم این اپیدمی شدن روابط موازی با زندگی زناشویی دیگر چه صیغه ای ست که انقدر فراگیر شده و اصلا چرا؟
جالب بودا آفرين خسته نباشيد... كي برگشتي ما خبرنداريم.. .
آقای وفا من منظور شما رو نفهمیدم. اگه بگین منظورتون چی بوده شاید بتونم جوابتون رو بدم.
سلام می بخشین که توضیح ندادم .
لابد آقای ع و ف و خانم ح و م پیش خودشان فکر می کنند تو دیگه چقدر گیری این روابط که سالهاست رواج داره ...
البته در ذهن آسان پسند اینان این امورات کاملا هضم شده و مشروح هست و کسی که بدنبال این نو روابط افلاطونی نباشه فناتیک و امل.
معنی گیر بودن و رابطه افلاطونی رو هم فهمیدیم!
دوره تغییر و تعبییر به نفع شخصی معانی یه آهو جان
با هیچ رابطه ای مشکل ندارم ولی دروغ هرگز ، هرچه قدر کوچک و حتی بکبار .
Post a Comment