Apr 11, 2010

در نهانخانه

نسرین خوب نیست. یعنی هیچ خوب نیست. دوباره شیمی درمانی دارد. حوصله ندارد کسی را ببیند. نمی توانم بروم پیشش. تلفنی حالش را پیگیرم. امروز با مادرش حرف زدم. ناامید و خسته بود. ده سال کم نیست برای یک مبارزه فرسایشی. آنهم برای زنی مثل نسرین که امید از حرفهایش می بارید. حالا این امید دارد پر می کشد. این را از صدای کم جانش و از صدای بی حوصله ی مادرش می فهمم. امید دارد آرام آرام پر می کشد. نمی دانم در انتظار چه باید بود. نمی دانم چطور باید انتظار کشید. نمی دانم در این شرایط باز می توان منتظر تغییر نشست یا باید واقع بین بود. هر چه هست مرا گیج کرده.


انتظار کشیدن برای از دست دادن دوستی قدیمی می دانی چه شکلی ست؟  

3 comments:

هامون said...

این انتظار،این ماندن میان قضاوت و  عدالت و چیزی شبیه به مرگ... این خواب فرانارسیده...این درد...

روشن said...

تسلیم محض اراده و اختیار پروردگار بودن در رفتن یا ماندن یک عزیز به کنار. اما شاید کمک بزرگی باشد با کسی که فرادرمانی رو بتونه روی این دوست عزیز انجام بده ارتباط داشته باشید. همیشه خدای مهربون یک نقطه روشن تو همه تاریکی ها به آدم نشون میده که میتونه محرک امیدی دوباره باشه هم برای شما و هم برای نسرین!!!!

Farimehr said...

سلام...

چقدر تلخه این.. ولی خب هیچ چیزی رو نمی شه قاطع پیش بینی کرد...

Free counter and web stats