Aug 29, 2010

می نویسم پس هستم یا کله پاچه مورچه


خواهر شوهر یکی از دوستان قدیمم پارسال همین موقع بود که مُرد. زنی 57 ساله که تنها زندگی می کرد. با وجود دو بچه از شوهرش جدا شده بود. 2 تا لیسانس داشت. جراحی پلاستیک سینه و بینی کرده بود. سفر خارجی زیاد می رفت. همسرش هم پزشک بود. راننده، کارگر، خانه شمال شهر هم به راه بود. بعد از طلاق هم اول رفت ظفر، بعد زرگنده، بعد پاسداران و آخرسر هم آجودانیه. وقتی مُرد یکهفته بعد جسدش را توی خانه تنها پیدا کردند. با قرص خودکشی کرده بود یا از استعمال خودسر و زیاد دارو مرده بود. درستش را نمی دانم. دوستم در همین حد گفت. گفت پزشکی قانونی هم نظرش همین بوده.
امروز که با دوستم حرف می زدم می گفت سین تعادل روانی نداشته این آخری ها. می گفت دفتر خاطراتش را خوانده اند که تویش "چرت و پرت" نوشته بود. "چرت و پرت" را خیلی غلیظ گفت. آنقدر غلیظ که بهم برخورد. بهش گفتم زن بیچاره یک جایی خودش را خالی می کرده. با خودم فکر کردم مثل همین چیزهایی که من توی وبلاگم و توی کاغذهای سفید دور و برم می نویسم. پس اگر اینها هم چرت و پرت است من هم تعادل روانی ندارم. واقعن چرا بعضی ها اسم "دل نوشته" ها را می گذارند چرت و پرت. نگاه من و دوستم به دنیا چقدر فرق دارد که من نوشتن را رهایی می دانم و او چرت و پرت؟
از نظر دوستم سین آدمی است که وقتی از همسرش جدا شد تحمل این جدایی را نداشته و چون خیلی مغرور بوده نمی توانسته به کسی این را بگوید و آنقدر چشم به راه شوهرش مانده که آخرش هم خودش را کشته. اما من نمی خواهم اینطور فکر کنم. درست است که سین به دلیل خودکشی یا زیاده روی در خوردن قرص های آرام بخش حتما از مشکلات روانی رنج می برده اما دلم می خواهد فکر کنم که او فقط تنها بوده. بی نهایت تنها. اگر دوستانی داشت، شاید اینطور نمی شد. اگر می دانست حتی دو نفر هستند که درد دل هایش را می شنوند یا می خوانند این همه نمی ترسید. شاید قد مورچه* امید پیدا می کرد. و به مرگ پناه نمی برد. من اینطور فکر می کنم.

مورچه زبان مشترک من و دخترک بود. برای مقادیر کم. خیلی کم.*

7 comments:

روشن said...

اره آهو جان، تو درست فكر ميكني. خيلي ها با نوشتن كاري ندارند و فقط و فقط بايد حرف بزنند تا بتونند خالي شوند اون هم از نوع چرت و پرت!!!! واااااااللللااا. به نظر من هم هيچ چيز مثل نوشتن نميتونه آدم رو خالي كنه. حالا كه نوشتن از هر نوعي شده چرت و پرت پس حرف زدن و درد دل كردن بعضي هاي ديگه هم ميشه چرت و پرت.

داريوش said...

آدمهايي كه مي‌نويسند كمتر بلدند حرف بزنند و همين يعني تنهايي

Niloufar said...

داریوش راست می گی ها. اینطوری بهش فکر نکرده بودم.

Niloufar said...

ولی روشن جان اون خانم هم می نوشته. توی دفترش.

Anonymous said...
This comment has been removed by a blog administrator.
روشن said...

بله اون خانم خدابيامرز تو دفترش مينوشته ولي كسي كه به شما نقل قول كرده راجع به نوشتن اون خانم بعيد ميدونم اهل نوشتن باشه و منظور من هم ايشون بودند.

Niloufar said...

بله روشن جان در مورد دوستم متاسفانه حق با توست.

Free counter and web stats