قبل ترها به زناني که به هر دليلي با وجود داشتن فرزند مجبور بودند آنها را به تنهايي بزرگ کنند و بار زندگي را به تنهايي به دوش بکشند ميگفتند:" زنان بي سرپرست".
واژه زشتي بود.زشت و نا عادلانه.
يکي دو سال پيش اعلام شد که اصطلاح " زنان سرپرست خانوار" جايگزين واژه قبل شده. هر چند در اصل موضوع تفاوتي ايجاد نشد.اين زنان همچنان به تنهايي تلاش ميکنند. زخم ميخورند. و مسئوليت سنگين سرپرست بودن را به دوش ميکشند. آن هم زير نگاه سنگين جامعه که از سنگيني فشار زندگيشان هم بيشتر است.
معمولا اين زنان اگر شرايط مناسبي براي زندگي خود داشته باشند هرگز حاضر نيستند ازدواج مجددي کنند.
اما موضوع اين نيست که چرا تنها هستند.موضوع اين است که چرا اين تنهايي بايد در جامعه ما انقدر تلخ، پر آسيب و پر هراس باشد؟
زنان سرپرست خانوار...
سوال بالا تلنگريست که بعد از خواندن متن زير بايد به خود بزنيم.
همشهري،ديماه ۱۳۸۱
"..... بيش از يک ميليون زن سرپرست خانوار از حمايت هاي اجتماعي محرومند. بيش از 95% آنها پاک و شرافتمندانه زندگي ميکنند و بيش از 50% آنها به خاطر مشکلات اقتصادي و اجتماعي فراواني که با آنها دست و پنجه نرم ميکنند ، افسردگي دارند."
معتقد به زياده نويسي نيستم.
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل...
No comments:
Post a Comment