وقتي آدم در مقابل کسي قرار ميگيره که از ۱۶ سالگي تا ۲۲ سالگي اسير بوده نميدونه چي بايد بگه.
پرسيدم:از اون دوران بگو.
گفت: ترجيح ميدم حرف نزنم.روزايي که بر ما گذشته براي خيلي ها قابل باور نيست.حرفامونو باور نميکنن.
سماجت کردم.
فقط چند جمله گفت: از لحظه اي گفت که مهمات تموم شده بوده ، از فرياد هاي توي بي سيم : مهمات نداريم...از جواب ، که الان ميرسه.ولي خوب،هميشه آدم شانس نمياره،به جاي مهمات،اين عراقي ها بودن که سر ميرسن! از لحظه اي گفت که عراقي ها ميومدن جلو و توي تمام سنگر ها يکي يکي نارنجک مينداختن.اين سه تا سرباز ايراني از سنگر پريدن بيرون چون اسارت رو به ناقص شدن ترجيح دادن( انتخاب بين بد و بدتر).از لحظه اي گفت که به جاي گفتن * تسليم ميشم* به عربي گفته * تسليم شو* و چقدر کتک خورده( طنز تلخ).
از کتک خوردن هاي صبح و ظهرو شب با نبشي گفت(ميله هاي سه گوشه). از فشار رواني.شکنجه هاي رواني.از منتظر موندن براي کتک خوردن گفت،تا جايي که بعضي از اسرا از زور فشار عصبي تحملشون تموم ميشده.از اون اسيري گفت که رو به سرباز عراقي فرياد ميزده که* د بزن ديگه لامصب..بزن خلاص کن..نصفه جونم کردي..*از اونهايي هم گفت که دوستانشونو به سيگار يا کتک نخوردن فروختن...
پرسيدم: روزا رو چطور ميگذروندين؟ بر حسب عادت اين چند سال انتظار داشتم بشنوم که * نماز ميخونديم!..قرآن ميخونديم!..دعا ميکرديم!..* ولي هيچکدوم اينها رو نگفت.برعکس، اون روي سکه رو نشونم داد..گفت:* توي حياط اردوگاه سنگ ريزه جمع ميکرديم............آشغالها رو جمع ميکرديم .سنگ هارو از اين گوشه تا اون گوشه حياط ميچيديم ..........* ماتم برد.۶ سال، بهترين سالهاي جووني اين مرد چطور گذشته. حتي تصورش هم نميتونيم بکنيم. يه لحظه با جووناي ۱۶-۲۲ سالۀ حالا مقايسش کردم.چقدر اختلاف.اين اختلاف البته به خاطر مقتضيات زمان و موقعيت اجتماعي و سياسي هم هست.اين مسلمه که جوونهاي حالا هيچ سهمي در شکل گيري اون جنگ لعنتي يا زجر کشيدن اسير هامون در اون دورۀ به خصوص نداشتن.اين تضاد تقصير آزادۀ اون دوره و جوون رپ و هوي متال اين دوره هم نيست. ولي خوب جنگ اينو بين اين دو نسل از جوونهاي ما ايجاد کرد که هيچ جوري هم قابل حل نيست. اين دو نسل حرف همديگرو نميفهمن.هيچ جوري نميفهمن.شايد منم يه چيزايي از حرفاشو نميفهميدم.چون هيچوقت جاي اون نبودم.
پي نوشت: اينم لازمه بگم که با وجود تمام محدوديتها و زجرها اين آزاده تونسته توي اون ۶ سال زبون فرانسه رو معادل ليسانس ياد بگيره و خطاطي هم بکنه.اونم چه خطي.آدميزاده ديگه..اگه بخواد، ميتونه.
..........................................
باورم نميشد که نسخه اصلي فيلم * خانه اي روي آب * با اين نسخه که الان توي سينما ها داره پخش ميشه اين همه تفاوت معنايي داشته باشه. حذف صحنه هاي کليدي، ديالوگ هاي پر معني، و حذف صحنه آخر که اصلا کل فيلم رو خراب کرده.
صحنه هاي آخر فيلم يه جور کمدي پوچيه. يه جور تداخل بين رئاليسم و سورئاليسم. ولي با حذفش، فيلم تبديل به آش شله قلم کاري شده که حتي هر بيننده اي به قضاوت منتقد ها در متفاوت بودن فيلم هم شک ميکنه.(البته بيننده هايي که نسخه اصل رو نديدن).
تعجبم از اينه که چطور فرمان آرا راضي شده که فيلمش، حاصل تلاشش، با اين تغييرات اکران بشه. و بيشتر تعجبم از اينه که وزارت ارشاد واقعا ملت ما رو چي فرض کرده. بلا نسبت شما..........الاغ؟!
No comments:
Post a Comment