سلام... شايد به تعبيری تمام لحظات زندگی اينگونه باشد. مگر نه اينست که جبر آنست که فراتر از محدوده خواستن و توانستمان بر ما عارض ( ويا تحميل ) می شود؟ راستی کدام لحظه در زندگيمان هست که آنچنان باشيم که خود می خواهيم؟ حتی زمانی نيز که امکان *انتخاب* داريم باز هم *مجبور* به انتخابيم. و زندگی انسان را همين ديالکتيک جبر و اختيار پيش می بريد. لقد خلقنا الانسان فی کبد! براستی که انسان را در ميانه دو *رنج* آفريديم! و کل زندگيمان تاريخ آونگ بودن بين اين دو رنج است. انتخابگر بودن و مسئوليت انتخاب خويش را پذيرفتن يا سر به طوق جبر نهادن و رنج عدم عصيان را تحمل کردن؟ تمام حرفم اينست که اين *لحظات* جدا و منتزع از زندگی به مثابه يک *کل* پيشرونده و پويا نيست. البته پيشرونده و پويا برای انسان خودآگاهی همچون شما که رنج دانستن را بر لذت بی خيالی ترجيح داده ايد و مگر نه اينکه همين را خودتان انتخاب کرده ايد. اينست که چرايی شکوه شما را درک نميکنيم. هر چند به قول آن بزرگ (( حتی خدايان هم می نالند! )) ببخشيد که پرگويی کردم. شاد باشيد!
خوشحالم که به اينجا ميام هرچند چيزی نگفته بروم .. اما الان که يادداشت بهنام رو ديدم ـ آدرسش رو ديده بودم اما يادم نيست ـ خواستم بگم اين همه اون ( لقد خلقنا الانسان فی کبد ) نيست . اگر اينجوری باشه که جبر جبر است نه ذره ای اختيار .. اگه بهنام دوست داشت می تونم توضيح بدم..
8 comments:
شايد ! به شرطی که بعدها بابت اين يک لحظه بی اختياری سالها خودت رو سرزنش نکنی !
سلام... شايد به تعبيری تمام لحظات زندگی اينگونه باشد. مگر نه اينست که جبر آنست که فراتر از محدوده خواستن و توانستمان بر ما عارض ( ويا تحميل ) می شود؟ راستی کدام لحظه در زندگيمان هست که آنچنان باشيم که خود می خواهيم؟ حتی زمانی نيز که امکان *انتخاب* داريم باز هم *مجبور* به انتخابيم. و زندگی انسان را همين ديالکتيک جبر و اختيار پيش می بريد. لقد خلقنا الانسان فی کبد! براستی که انسان را در ميانه دو *رنج* آفريديم! و کل زندگيمان تاريخ آونگ بودن بين اين دو رنج است. انتخابگر بودن و مسئوليت انتخاب خويش را پذيرفتن يا سر به طوق جبر نهادن و رنج عدم عصيان را تحمل کردن؟ تمام حرفم اينست که اين *لحظات* جدا و منتزع از زندگی به مثابه يک *کل* پيشرونده و پويا نيست. البته پيشرونده و پويا برای انسان خودآگاهی همچون شما که رنج دانستن را بر لذت بی خيالی ترجيح داده ايد و مگر نه اينکه همين را خودتان انتخاب کرده ايد. اينست که چرايی شکوه شما را درک نميکنيم. هر چند به قول آن بزرگ (( حتی خدايان هم می نالند! )) ببخشيد که پرگويی کردم. شاد باشيد!
سلام . . . .
چندی معرفت ! ! ! آدرس عوض ميکنين از ۱۷ آبان ماه شايد هم زودتر يه خبری ، کامنتی ، چيزی .. . . . .
بايد از لينک هاله پيداتون کنيم ؟ ؟ ؟ باشه ! !
هميشه خوش باشين و شاد.
فعلا.
این نظرات واقعا آدم را سر حال می اورد.
سلام ...بی انصافی می خواد اگه نگم چقدر از خوندن نوشته هات لذت می برم ..بهتون تبريک می گم
چرا کلمات قصار می نويسی؟
سلام ... پس چرا من هميشه سعي در اين دارم که اختيارم رو هيچگاه از دست ندم؟ ...
خوشحالم که به اينجا ميام هرچند چيزی نگفته بروم .. اما الان که يادداشت بهنام رو ديدم ـ آدرسش رو ديده بودم اما يادم نيست ـ خواستم بگم اين همه اون ( لقد خلقنا الانسان فی کبد ) نيست . اگر اينجوری باشه که جبر جبر است نه ذره ای اختيار .. اگه بهنام دوست داشت می تونم توضيح بدم..
Post a Comment