بابا اينا ديگه خيلی گندشو درآوردهاند. اگه بخواد بياد يک شنبه و دوشنبه سرش نمیشه. همچين میآد سرمون هوار می شه که ... باز هم میگم خوشا زيستن در خوف و رجا! حساب بیاحتياطی کردن نيست، ولی حساب اينه که از ترس تصادف با اتومبیلهای توی خیابون خونهنشين نمیشم!
سلام،شاید بهتر بود منم چیزی نگم اما دوست نداشتم اجازه بدم بیخودی یه سو ء تفاهم باقی بمونه بنابراین جوابتونو میدم و واسه همیشه رفع زحمت میکنم ۱- شما خانوم خیلی بد جنسی چون میدونی من قصد شوخی داشتم اما تو به دل گرفتی اونم شوخی ای رو که خودت شروع کننده اش بودی ۲- من نميدونم چيه ؟ اما هر چی هست يه حس غريبی تو نوشته هات (همه نوشته هات با تمام گستردگی شون ) بود که باعث شد من همه وبلاگتو بخونم . ولی بذار صريح به ات بگم آفت اين استعداد تو همين زود رنجی و مخصوصا نتيجه گيريهای عجولانه ات هست ۳- واقعا بعضی از گويشها کل ساختار شخصيت يه انسان رو نابود ميکنه من به شخصه فکر ميکنم تو بايد ليدی تر از اونی باشی که اون تيپ جملاتی رو و اونم با اون لحنی که من دیدم بنويسه ۴- اميدوارم حمل بر خود ستائی يا غرور کاذب نشه اما اگه منو میشناختی حتما ميدونستی که نيازی به این قبیل جستجو ها در اینترنت ندارم ، راستش من مشکلم اینه که نمیدونم تو دنیای واقعی چطور از دست این موارد با اون همه کثرتش فرار کنم به طوری که توهینی هم به شخصیت مردم نشه ( به خدا راست میگم ) ۵- اميدوارم که سو ء تفاهمات حل شده باشه و خداحافظ
سلام وسپاسگزارم ... من خوبم ونفس دزده ميزنم و چند روزيست که صليب آواره گی هايمان را سخت تر به دوش ميکشم . تو وآن بهانه زندگی در چه حاليد؟؟همان بهانه ای که عامل سينه به سينه دادن تو با بد قلقی های زندگيست . بگذريم : طپشهای آن دل در سينه که پيغامی برای غريبه ای آشنا داشت ونوشته های آن يوسف که در چاه نيست و همانيکه برای تمامی فصول است وبه زعم من گل هميشه بهار و شين و شب نوشت و نوشی بر آنم داشت که دو باره قدر دانی کنم ..... (خندان باشی و پايدار )
10 comments:
سلام !
به روز شده مرا بخوان !
س.عميد
نوچ (-:
سلام .. تو که گفتی بودی از اومدن زلزله می ترسی ! حالا چی شده که از بدرقيون ! شدی ؟
بابا اينا ديگه خيلی گندشو درآوردهاند. اگه بخواد بياد يک شنبه و دوشنبه سرش نمیشه. همچين میآد سرمون هوار می شه که ...
باز هم میگم خوشا زيستن در خوف و رجا! حساب بیاحتياطی کردن نيست، ولی حساب اينه که از ترس تصادف با اتومبیلهای توی خیابون خونهنشين نمیشم!
سلام،شاید بهتر بود منم چیزی نگم اما دوست نداشتم اجازه بدم بیخودی یه سو ء تفاهم باقی بمونه بنابراین جوابتونو میدم و واسه همیشه رفع زحمت میکنم ۱- شما خانوم خیلی بد جنسی چون میدونی من قصد شوخی داشتم اما تو به دل گرفتی اونم شوخی ای رو که خودت شروع کننده اش بودی ۲- من نميدونم چيه ؟ اما هر چی هست يه حس غريبی تو نوشته هات (همه نوشته هات با تمام گستردگی شون ) بود که باعث شد من همه وبلاگتو بخونم . ولی بذار صريح به ات بگم آفت اين استعداد تو همين زود رنجی و مخصوصا نتيجه گيريهای عجولانه ات هست ۳- واقعا بعضی از گويشها کل ساختار شخصيت يه انسان رو نابود ميکنه من به شخصه فکر ميکنم تو بايد ليدی تر از اونی باشی که اون تيپ جملاتی رو و اونم با اون لحنی که من دیدم بنويسه ۴- اميدوارم حمل بر خود ستائی يا غرور کاذب نشه اما اگه منو میشناختی حتما ميدونستی که نيازی به این قبیل جستجو ها در اینترنت ندارم ، راستش من مشکلم اینه که نمیدونم تو دنیای واقعی چطور از دست این موارد با اون همه کثرتش فرار کنم به طوری که توهینی هم به شخصیت مردم نشه ( به خدا راست میگم ) ۵- اميدوارم که سو ء تفاهمات حل شده باشه و خداحافظ
يه صفحه ی آشنا
سلام وسپاسگزارم ...
من خوبم ونفس دزده ميزنم و چند روزيست که صليب آواره گی هايمان را سخت تر به دوش ميکشم .
تو وآن بهانه زندگی در چه حاليد؟؟همان بهانه ای که عامل سينه به سينه دادن تو با بد قلقی های زندگيست .
بگذريم : طپشهای آن دل در سينه که پيغامی برای غريبه ای آشنا داشت ونوشته های آن يوسف که در چاه نيست و همانيکه برای تمامی فصول است وبه زعم من گل هميشه بهار و شين و شب نوشت و نوشی بر آنم داشت که دو باره قدر دانی کنم .....
(خندان باشی و پايدار )
خجالت زده ام كردي .. اي دوست ناديده ام . خوشحالم از بودنت .. باش تا ماندن را معنا بخشي .
من که اصلا از زلزله روز يکشنبه تهران نميترسم ! ! ! به هر قدرتی که باشه فکر نکنم ترکش هاش به شيراز و اين طرفها برسه ! ! !
سری هم به من بزن.
خوش باشی.
منم خیلی از موقعها خیلی چیزها رو باوئ نمیکنم ولی مجبورم بپذیرم بعضی وقتا باور نمی کنم که باور کردم
Post a Comment