بيرون هوا سرد و ابري ست. تو در گرماي پشت پنجره نشسته اي و شيريني خامه اي تر و تازه گاز مي زني.آنطور كه خامه هايش پخش مي شوند توي دهانت و چشمانت را از لذت شيرينش مي بندي و با چايي داغ فرو مي دهيش پايين
آهنگ پايين پخش مي شود و با تمام وجود به آن گوش مي دهي .. امروز آف هستي و مي تواني خودت دخترك را راهي مدرسه كني و يك بوسه گنده بر پيشانيش بنشاني .. مي تواني غلت بزني كتاب بخواني .. هوس مي كني چند خطي هم اينجا بنويسي .. ديگر چه اهميت دارد كه ديشب حالت هيچ خوب نبود و از زور فشار كار و خستگي روحي دنبال سوراخ موش مي گشتي فرار كني و داخلش فرياد بزني .. ديشب يادت رفته بود با خودت بگويي.كه
« فردا روز ديگري ست »
.. like a clown now who is on the show
i'm crying inside, nobody knows it but me..
i'm crying inside, nobody knows it but me..
No comments:
Post a Comment