من به يك چشمه می انديشم
به وهمی در خاك ..
فروغ
من٬ خود وهم ام...
سلام دلم م يخواست فرصت داشتم و بيشتر حرف ميزدم شايد روز ي آمدم .اتفاقی آشنا شدم . شکسته بودم و هيچ فرصتی برای گريستن نبود .چقدر خسته بودم و دلگير.............. تا بعد .ب . ب
چشمها خيره به چشمه ... تن به خاک تکيه زده ... به تو مي انديشم ...
بعد ها نام مرا باران و باد نرم مي شويند از رخسار سنگ ..................... گور من تنها همي ماند به راه ، فارغ از انديشه هاي نام و ننگ ( فروغ )
تو اين شوره زار راهی هست به غير از انديشيدن ؟
هيچ صيادی ... در جوی حقيری که به گودالی می ريزد .... مرواريدی صيد نخواهد کرد...
salam
وای فروغ!
Post a Comment
8 comments:
من٬ خود وهم ام...
سلام
دلم م يخواست فرصت داشتم و بيشتر حرف ميزدم شايد روز ي آمدم .اتفاقی آشنا شدم . شکسته بودم و هيچ فرصتی برای گريستن نبود .چقدر خسته بودم و دلگير.............. تا بعد .ب . ب
چشمها خيره به چشمه ... تن به خاک تکيه زده ... به تو مي انديشم ...
بعد ها نام مرا باران و باد نرم مي شويند از رخسار سنگ ..................... گور من تنها همي ماند به راه ، فارغ از انديشه هاي نام و ننگ ( فروغ )
تو اين شوره زار راهی هست به غير از انديشيدن ؟
هيچ صيادی ... در جوی حقيری که به گودالی می ريزد .... مرواريدی صيد نخواهد کرد...
salam
وای فروغ!
Post a Comment