دو شعر
اولی برای انسان، که زکات زنده بودنش مرگ است:
فردا
ديروز
مردی مُرد
که هنوز
ستاره اش سوسو می زند
ديشب زنی
نوزادی زاييد
بی ستاره
امروز مادری
کودکی مرده به دنيا آورد
با ستاره ای درشت
بر پيشانی
فردا چقدر زندگی
آسان نيست
جواد محقق
و دومی برای دخترک، که خود زندگی ست:
صبر کن
صبر کن
دخترم!
کمی ديگر
صبر کن
تا شب
چيزی نمانده
آسمان را
می تکانم
و دامنت را
پر شکوفه می کنم
بی ستاره
کسی
عروس نمی شود
کريم رجب زاده
No comments:
Post a Comment