Sep 19, 2007

رویا1

دیشب خواب "ر" را دیدم. داشت از کودکی به اسم علی شاه برایم حرف می زد. اسم عجیبی ست. می دانم. تا حالا نشنیده ام. و اینکه چرا دیشب بعد ازهیجان آن دیدار و آن اسپاگتی لذیذ و بگو مگو با "م" این خواب را دیدم برای خودم هم عجیب است. توی خواب اسم را که شنیدم انگار که ربطی به من داشته باشد با خودم فکر کردم که چه اسم خوبی ست و در خارج از ایران هم دوستان علی شاه (که پسرک کوچکی ست) می توانند او را آلیشا صدا بزنند! البته این قسمت خوابم دقیقا متاثر از صحبتی ست که چند وقت پیش در مورد اسم مائده و آهو داشتیم. یادت هست؟
:)

پ ن. پست بالا با لبخند ژکوندش مال یک بخش از من است. بخش دیگرم خسته و کلافه است. ذهنم یک جایی گیر کرده و خودش هم نمی داند کدام راه را باید بگیرد و برود. امروز هم که کار از سر و کولم بالا می رود و وقت ندار سرم را بخارانم هوس کتاب خواندن و فیلم دیدن کرده ام!. کتاب " دلتنگی های نقاش .." را دست گرفته ام و چند تا از داستان هایش را هم خوانده ام. کمی عقبم. می دانم. گوشه ی کتاب نوشته ام "5شنبه 5 دیماه 1383 کتابفروشی گلشن" و آنوقت تازه این روزها رفته ام سراغش. مدتها بود کتاب نمی خواندم. به دلایل مختلف. بله داشتم می گفتم فیلم دیدن. خنده دار است می دانم. وقتی دلم می گیرد و حوصله ندارم به کتاب و فیلم (اگر فیلم خوبی دم دست باشد) پناه می برم. دوست خوبی چند تا فیلم از لوئیس بونوئل برایم فرستاده که کامل ندیدمشان. نصفشان اینجا توی کشوی میزم هستند. می خواستم امروز که بی حوصله و کمی کلافه بودم بجای درخواست پروفرما پشتم را بکنم به تمام دنیا و بنشینم فیلم ببینم. اما نشد
!

پ.پ.ن. عجب پست خنده داری شد. دقیقا مثل امروز خودم
!

No comments:

Free counter and web stats