Jan 2, 2008

هجویات سفید

دانه های برف مثل ذرات جدا شده ی پر از یک بالش پاره شده، از آسمان پایین می آیند. بچه ها برف بازی می کنند. من دیگر به هیچ قیمتی حاضر نیستم آدم برفی درست کنم و دست و پایم از سوزش سرما بی حس شود و آب شلپ شلپ از پاچه های شلوارم بچکد. امیدوارم دخترک خودش برف بازی هایش را تا آخر بکند چون من که امسال آدم برفی درست کن نیستم. حالا فکر می کنم اسم این چی ست جز خودآزاری؟! کِیفش کجاست؟! ترجیح می دهم به همراه یک نوشیدنی داغ برف را از پشت شیشه تماشا کنم. مثل الان که دانه های برف ریز تر شدند. قبول نیست. دانه های درشت تر شاعرانه تر بودند. خیال پردازی هم ته کشید. اصلا همه چیز این روزها ته کشیده
ت
ه
ک
ش
ی
د
ه

4 comments:

Anonymous said...

آهو جان این مشکل مشکل شناسنامه ای هست و کاریش هم نمی شود کرد منم به حالت تو دچار شدم
وفا

Anonymous said...

یک وجه مشترک بین ما هست که هر دو یک دختر داریم اما من وقتی لابه لای برفها در درست کردن آدم برفی بهش کمک می کردم انگار دنیا رو بهش داده بودند فکر نمی کنم اونقدر سنت بالا باشه که مثل مادربزرگها اینطوری حرف می زنی زیر برف باید رفت جور دیگر باید دید

Niloufar said...

فکر می کردم اینطوری برداشت بشه از نوشته ام اما باور کنید ربطی به سن مادربزرگ نداره من خیلی برف بازی دوست ندارم اصلا یخ کردنو دوست ندارم اما باز هم به همون خاطر که گفتید شاهد برف بازی و آدم برفی درست کردن دخترک بودم.البته خودم دست هم نزدم .. :) خوب چی کار کنم هر کی یه نقطه ضعفی داره!!؟؟!!

Anonymous said...

شما هم یه پا مستجاب الدعوه هستی واسه خودت چون 5-4 ساعت بعد این نوشتت برف درشت حسابی کل شهر رو سفید سفید کرد

Free counter and web stats