نمی دانم از رسیدن پاییز است یا از سبک بودن کارهایم در این هفته که دارم آرشیو وبلاگ را شخم می زنم. بعضی پست ها را که می خوانم دقیقا یاد لحظه و حسی می افتم که باعث شده بنویسمش. گاهی با خودم می گویم کاش بیشتر نوشته بودم. کاش بیشتر یادگاری داشتم از گذشته. خلاصه این که امسال هم مثل هر سال دیگری با رسیدن کم کم پاییز و یک سال بزرگ تر شدنم یاد روزهایی می افتم که رفته، به روزهایی فکر می کنم که هنوز نیامده، به کارهایی فکر می کنم که دوست دارم انجامشان بدهم. یکیش این است که وقت بیشتری داشته باشم به درس زبان و موسیقی دخترک برسم. یعنی جوری تشویقش کنم بیشتر کار کند. من که خانه نیستم او هم تا زمانی که مجبور نباشد می رود سراغ بازیگوشی. یا اینکه دلم می خواهد با تو بنشینیم تمام چای سبزهای عالم را سربکشیم. از هر چه که سرکشیده ایم تا حالا بیشتر. یا اینکه بروم میراث فرهنگی سر و گوشی آب بدهم ببینم چه خبر است. یا بروم اتاق بازرگانی باز سر و گوشی آب بدهم ببینم کارت بازرگانی را چطور می گیرند و اصلن دردی از من دوا می کند یا نه. یا مثلن کوتی کوتی را عوض کنم. خلاصه اینکه همه این کارها را دلم می خواهد بکنم. به این دلیل که یک چیزی در من دنبال آرامشی می گردد. شاید هم از همه بیشتر دلم می خواهد بنشینم چند ساعت فکر کنم. فقط فکر کنم. در سکوت و آرامش. می دانم. از رسیدن پاییز است.
1 comment:
سالها ميگذره و هنوز اون كارهايي كه دوست داشتيم رو انجام نداديم.... خيلي هاش كه تاريخ مصرفشون هم ميگذزره.... اينا فكر كنم بيشتر اثرات زندگي شهري و گم كردن خودمونه
يه چيز ديگه، الان كه هر بني بشري عازم تركيه و مالزي و... است كيش رفتن هم واسه خودش كلي كلاس داره
Post a Comment