همه رفتند
همه آنها که نمی دانستند دوستشان دارم
همه آنها که نمی دانستند دوستم دارند
همه آنها که نمی دانستم دوستم دارند
همه آنها در ابر روزگار گم شدند
همه رفتند
و من ماندم،
و دنیای خیالی دوست داشتن
و عشق،
باز
و باز
و باز
در جایی دیگر
در سنگری دیگر
در آبی ِ دیگر
در ساحلی دیگر
بالهایش را گسترد
و طوطیان عاشق پریدند
و شب با مهتاب رقصید
و خورشید جوانه زد
و کودک عاشق گریست
و باز
فرزندی دیگر
زاییده شد
عاشق و رنگین
همه رفتند
و من نمی دانستم
که هستند.
.
.
.
بخشی از شعر بلند دکتر عسگری خانقاه
3 comments:
چه کوتاه است شب های وصال دلبران یارب!
خدا از عمر ما بر عمر این شب ها بیفزاید
سلام
این دوست داشتن ها رمز اصلی حیات است .
دانسته یا ندانسته
دوست داشته باشیم یا نه
دوست داشتهمیشویم و دوست داریم
خوبه که تو هستی هنوز . همه خواهند رفت اما ....زان پیشتر که عالم فانی شود خراب/ ما را زجام باده گلگون خراب کن
Post a Comment