مامان تب داشتن ديشب. و تا صبح نخوابيدن. اميدوارم اين بيمارستان بستري شدن براي يك اِدِم ريه، تبديل به گره هاي ناگشودني ديگه نشه. ديروز هم روزي بود براي خودش. صبح هفت و نيم بيدار شدم. مثل جن زده ها. اونم يه روز تعطيل. ماشينو بردم كارواش. مثل خُلا به جون خونه افتادم. شويد باقالي و مرغ پختم. و لازانيا براي رفع كوتي! وسابل لازم براي مامانو برداشتم يكي يكي از همه گوشه هاي خونه. تازه يه كار هم ترجمه كردم. درخواست يه دوست بود كه نميشد رد كرد. يعني رسمن يه پام توي آشپزخونه بود و يه پام توي هال. ساعت دوازده از آشپزخونه اومدم بيرون و نشستم كامل پاي كار. تا ساعت يك و نيم. خوشبختانه خيلي كم بود. دو و ربع رسيدم بيمارستان دوباره. با سفارش هاي كوچيك و بزرگ در اين دست و اون دست. از بيمارستان كه اومدم آفتاب قرمز بود و داشت مي رفت پايين. اما بعدش خوب بود. چند ساعت در آرامش و گپ و گفت و تلافي دلتنگي هاي اين چند روزه گذشت. شب تا صبحم نخوابيدم. گلو درد و خوابهاي آشفته. الان كه شركتم مي بينم از كار قبلي ترجمه م هم 5 نمره كم شده. شِت. توي صفحه آنلاين ترجمه م نمي تونم برم ببينم دليلش چي بوده. يه مرگيش هست از صبح. اما ايميلم خبر گل و بلبلو داد. نمي دونم كدوم خري ايراد بني اسرائيلي گرفته از كارم و زحمتمو به باد داده. بازم شِت. چند تا خريد جديد براي شركت هم دارم دوباره. با دردسرها و دوندگي ها و دور زدن هاي خاص خودش توي اين شرايط تحريم و هزار كوفت و زهرماري ديگه. ظاهرن يك سري از اي اس پي ها دچار اشكالايي شدن اين چند روزه كه بخاطر تحريم هست. مثلن چند روزه كه ما از ايميل اكانتهايي كه توي امارات براي شركتمون رجيستر شده نمي تونيم ايميل بفرستيم. خود سايت ترجمه آنلاين هم يه جا گفته كه بخاطر همين اشكال در سايتش مترجمها نمي تونن لاگ اين كنن يا فايل آپلود كنن. خلاصه كه بازم شِت. اين من ها رو اونقدر ادامه مي دم كه يا اين بحران بگذره يا به وضعيت قابل قبولي برسه.
No comments:
Post a Comment