انقدر نیستی که انگار هیچوقت نبودی. انگار من تمام اون سالها عاشق یه تصویر بودم، یه خیال. حتی دیگه خاطراتمون رو هم دوست ندارم. توی همه شون ردی از درد هست. پایانی به اون شکل، دیگه هیچ چیزی برای دوباره به خاطر آوردن باقی نگذاشت. هیچ چیز.
ممنون كه من را ميخواني نيلوفر. ممنون كه ميگويي خوب مينويسم. خب حالا خيلي لوس است كه بگويم تو هم خيلي خوب مينويسي... ماجراي نان قرض دادن نيست. تو هميشه خوب مينويسي و گاهي معركه. ممنون كه كاري كردي تا باز همديگر را بخوانيم باز از همين دور دستي براي هم تكان بدهيم. دخترت را ببوس. حالا لابد خانمي شده براي خودش.
ممنون كه من را ميخواني نيلوفر. ممنون كه ميگويي خوب مينويسم. خب حالا خيلي لوس است كه بگويم تو هم خيلي خوب مينويسي... ماجراي نان قرض دادن نيست. تو هميشه خوب مينويسي و گاهي معركه. ممنون كه كاري كردي تا باز همديگر را بخوانيم باز از همين دور دستي براي هم تكان بدهيم. دخترت را ببوس. حالا لابد خانمي شده براي خودش.
4 comments:
این نوشته خودش خاطرهاس
انقدر نیستی که انگار هیچوقت نبودی...عجب حقیقت تلخیه.
ممنون كه من را ميخواني نيلوفر. ممنون كه ميگويي خوب مينويسم. خب حالا خيلي لوس است كه بگويم تو هم خيلي خوب مينويسي... ماجراي نان قرض دادن نيست. تو هميشه خوب مينويسي و گاهي معركه. ممنون كه كاري كردي تا باز همديگر را بخوانيم باز از همين دور دستي براي هم تكان بدهيم. دخترت را ببوس. حالا لابد خانمي شده براي خودش.
ممنون كه من را ميخواني نيلوفر. ممنون كه ميگويي خوب مينويسم. خب حالا خيلي لوس است كه بگويم تو هم خيلي خوب مينويسي... ماجراي نان قرض دادن نيست. تو هميشه خوب مينويسي و گاهي معركه. ممنون كه كاري كردي تا باز همديگر را بخوانيم باز از همين دور دستي براي هم تكان بدهيم. دخترت را ببوس. حالا لابد خانمي شده براي خودش.
Post a Comment