Sep 29, 2004


پيرمرد فلوت مي زند. يك فلوت بلند سياه. پيرمرد كور است. ماشينها توي ترافيك بوق مي زنند. زنها و مردها مقابل ويترين مغازه هاي مزين به لامپهاي نئون توي هم مي لولند. صداي فلوت توي بوق ماشنها گم مي شود. از شلوغي ميدان كه مي گذرم چشمم مي خورد به دسته گلهاي مريم كنار پياده رو. يك دسته مي خرم. مي آورم خانه. اينجا كنار دستم مي گذارم. خسته شدم از اين هياهو براي هيچ. از اين لامپهاي نئون. از اين گيجی.


خدايا خودت را به من نشان بده. در قالب هر چه كه مي خواهي.


در پيرهن اشارتي.


در قالب هر چه كه ياري كند اين روزهاي خاكستري هم بگذرند.


هر چه كه ترس را زايل كند .. خستگي را بگيرد.


خدايا


اشارتی .. 

34 comments:

فواد مسیحا said...

سلام من جدیداً وبلاگ درست کردم از نوشته هات خوشم اومد خواستم شعرهای منم بخونی
اگر چه من تو زندگی آدم بی حوصله ای هستم و نه زیاد شعر می گم و نه زیاد اونا رو برا دیگران میخونم اگه دیدی که دیردیر شعر می نویسم تو وبلاگم به همین دلیله
شاد باشی

رضا said...

يادم باشه نصف شبه ها بلاگتو نخونم!

neu said...

hi ---- I am using a linux OS so cant type persian . . .hahah
MP3 tools installed
well congratulation
Will be back soon with Internet Explorer

چسب زخم said...

اشارتی...کاش اين اشارت را دريغ نکند...!کاش..نمی دانم...مدت ها بود اين جا نيامده بودم...نه که وقت نباشد نه...هربار که می آيم چيزی در من تکان می خورد...چيزی در من رنگ می گيرد...نمی دانم...احساس خوبی..که شادی ام می گيرد...ياحق!

mahasta said...

وقتی ما اشارت رو نمی بينيم چی؟

سهیل said...

سَرَم خوش است و به بانگِ بلند ميگويم ....... که من نسيمِ حيات از پياله ميجويم

matador said...

فقط  کافيه ما زبون  اشاره ها رو  درک کنيم  که ساده هم نيست.به منم سر بزن.

پدر said...

خدا توی قلبته ... جدی ميگم .. همون که بهش ميگی وجدان

زهرا said...

سلام . من تازه شروع کردم به وبلاگ نوشتن . وبلاگ من يه سری خاطره و يادداشت روزانه است . اميدوارم که تو هم به اشارتی که منتظرش هستی برسی . اگه به وبلاگ من هم سر بزنی خوشحال ميشم .

kasra said...

ای دور نزدیک!
و ای نزدیک دور!
خطی است در کنار افق و دور دست دریای موطن تو
که خط جدایی ماست.
تو هنگامی که بر بال کبوتر بختت نشستی...
پرواز کردی و از آن خط گذشتی.
اما آن خط برای من خط جداییست.
گویی آن خط دیوار حصار بلندیست...
و  من وتو در دو سوی دیوار..
فریاد میزنیم و اشک میریزیم.
یکدیگر را میشناسیم ..
صدای هم را میشنویم..
اما دریغ!
چهره هم را نمی بینیم
و چه سخت است
شنیدن وندیدن
دوست داشتن وبهم نرسیدن ..

safoora said...

خدايا خدايا!/ تو با آن بزرگی /در آن آسمانها /آرزويی بدين کوچکی را/ توانی برآورد آيا؟

یوسف said...

حس پرستش رو  اگه غنیمت می شمری .. مواظب باش به وجدان پرستی نيافتی ..

hamoon said...

وليعصر   بالاتر از اوستا کفاش...

چسب زخم said...

چشممون شور بود بانو که ديگه ننوشتين؟راستی اون مشکلی که باهاتون حرف زدم يک دفعه در موردش حل شد! ...!

صریر said...

احساسی ده که این اشارتهای دمادم را درک نماید

کرکس said...

بی سر انجام، توی فکر آسمون ه، که بباره، بلکه تو قطره ی بارون، بتونه اشک خدا رو هم ببینه، نمی دونه حتی اشکم دیگه فایده ای نداره...

آهو said...

چسب زخم عزيز ..خانم گل.. اميدوارم هميشه شاد باشی. هامون جان منظورتو نفهميدم.می خوای بگی اون پيرمرد اونجا فلوت می زنه؟

مهر said...

رو بنمای دلبرا تا که .... :(

كيوان said...

خدايی نيست در اين نزديکی...شايد خدای قادر، تنها ساخته تخيل خودپرست انسان غار نشين باشد...شايد هم نه...ولی خدايی هم اگر باشد در اين نزديکی، قطعا به امورات ديگری مشغول است!...فعلا...

lale said...

سلام ...آهو جان فقط بايد خوب نگاه کرد اون اشاره همه جا هست - شايد همون جا که صبح چشمات رو از هم باز می کنی ...فقط بايد خوب تماشا کنی ...همين

omgh said...

خدا در توست.اگه بخوای همه چی حله.به اين ايمان دارم.

Arad said...

پاييز خوبي داشته باشي
هنوز هم به يادتم

آهو said...

آراد جان ممنونم از لطفت ولی می شه بپرسم برای چی !؟

alirezz said...

من يه سوال فلصفی! داشتم؟ اگه پيرمرد گيتار برقی ميزد چی می شد؟

یوسف said...

نبودت تا اين اندازه بی سابقه است .. اميد که ملالی نباشد .

hamid said...

سلام
جالب بود به من هم سری بزن
دوست همه تهرانی ها
حميد
راستی از مطالبت هم استفاده کردم .

000 said...

ياری کند !

شب نوشت said...

سلام.
من چند بار اومدم فقط همين پست ۸ مهر رو ميبينم. ديگه پست نداشتي يا مركز اينترنت ما صفحه هاي قديمي رو cash كرده ؟ ؟ ؟

پدر said...

سلام.
۱- من که دلم تنگ شده برای اينجا.
۲- اين پيرمرده پيغام داده گفته خسته شده.. (-:

بزرگ said...

آهو خانوم ! دليل نمي شه وقتي مطلب هاي قشنگ مي نويسي بعدش ديگه ننويسي !

rita said...

الهی آمين

داوود said...

سلام آهو جان داوودم نمی دانم مرا يادت هست يانه يکبار ديگر به روز کردم همين ... تو نستی يه سری به ما بزن

كيوان said...

انگار نشستی تا اشارتی برسه...نه؟...نه خانوم...اين قبری که بالاسرش اشک ميريزی پخ هم توش نيست!...کار، کار خودته...يا علی!

آندرومدا said...

سلام. اين رو از اينجا در وبلاگم نوشتم. اميدوارم اشکالی نداشته باشه.

Free counter and web stats