تهران گردی3
رستوران هتل صحرا رفته اید؟ خیابات تخت جمشید. یک محیط آرام با غذاهای ایرانی. البته من و دوستم تاریخی ترین دعوایمان را آنجا کردیم! جلوی چشمان از حدقه درآمده گارسونی که روبرویمان ایستاده بود. اما توی این هیر و ویری، وقتی حرصمان خوابید از آنجا که من در طول دعوا دست به غذایم نزده بودم آن را با خودم آوردم توی ماشین خوردم! بعدش هم مراسم آشتی کنان داشتیم در کافه ی لابی هتل فردوسی. آنجا را هم امتحان کنید. البته این را هم بگویم که رستوران هتل هم عالی ست. چند پله می خورد پایین و سلف سرویسش حرف ندارد. اسم خیابانش درست یادم نیست*. اما همان خیابانی ست که از توپخونه به سمت میدان فردوسی می رود. اولین خیابان دست چپ. نرسیده به ساختمان بزرگ ثبت اسناد.
راستی"ر" عزیز، دیروز ایمیلت را خواندم. راست می گویی. تا حالا به این فکر نکرده بودم که دیگر ما همه به یک اندازه از مهرانه دوریم. حالا او برای همه ما به یک اندازه دست نیافتنی شده. و اینکه حالا ما باید به خواهرمان چه بگوییم؟ بگوییم حالت چطور است؟ یا بگوییم خسته نباشی از این همه سال که پا به پای مهرانه جنگیدی. راست می گویی.
امروز توی خیابان دختر بزرگی دستش را کرده بود توی آستین پالتوی پدرش و از خیابان می گذشتند. یکهو دلم برای بوی پالتوی پدرم تنگ شد. وقتی دستم را می کردم توی آستینش و از خیابان می گذشتیم. برای دستانش دلم تنگ شد. مرگ عزیزان انسان را تنها می کند. با مرگ هر عزیز انگار چیزی از من کم می شود. انگار بخشی از من را هم با خودشان می برند.
هیچی دیگر. من می نویسم. از همه چیز و از همه جا. همه بخوانید. همه ببینید که من چه بی وقفه زندگی و مرگ را، با تمام جزئیاتش و با تمام ذرات تنم بو می کشم.
*پ.ن. اسم خيابان را پيدا کردم. ميدان توپخانه. خيابان فردوسی. خيابان کوشک مصری.
5 comments:
سلام دوباره
به اين فکر ميکنم که شايد انديشيدن به مهرانه ها را برای اين دوست داريم که از انديشيدن به خودمان بازمان ميدارد.
هين و والسلام
هتل گردی ميکنيد؟فکر خوبی است .امتحان ميکنم.
دوست شما با کامپیوتر هم آشنایی داره؟
سوال منو جواب ندادی...
هيچی نميگم فقط ميگم بهم سر بزن
Post a Comment