Nov 14, 2002

هجويات

چرا آدم وقتي به کسي علاقمند ميشه انقدر احساساتش متغيره؟
يه لحظه خوشحاله،يه لحظه ناراحته.يه لحظه ميخواد فرياد بکشه و به همه عالم بگه که آي مردم منم يه کسي رو دوست دارم ، يه لحظه ديگه از خودش و از دوست داشتنش بدش مياد.
يه لحظه ميخواد مغرور باشه يه لحظه مطيع...
يه لحظه ميخواد همه چيزو راحت بگيره يه لحظه ميخواد به نفس کشيدن طرف هم گير بده!
يه لحظه دلش آروم ميگيره يه لحظه از ترس از دست دادن عشقش ميخواد ديوونه بشه....
شايد علتش اينه که ما هنوز معني درست دوست داشتنو نميدونيم.
نميدونيم بايد با اين احساس ناشناخته که اسمشو عشق ميذاريم چيکار کنيم.
نميدونيم واقعا موفقيت در حفظ اون آدمه يا در حفظ احساس خودمون.....
در دوست داشتن درست ، آرامش اينه که به احساسمون احترام بذاريم و اونو نگه داريم.
چون آدم ها هيچ کدوم قابل پيش بيني نيستن و احساساتشون هم براي خوشايند ما در وجودشون قرار نداره.
بايد همه آدما رو با احساساتشون آزاد بذاريم.حتي اون کسي رو که دوست داريم.
اونوقت من فکر ميکنم اگه چيزي رو به اسارت نکشيم اون مال ماست.
اگه کسي رو آزاد بذاريم واون به طرف ما بياد اونوقت واقعا دوستمون داره اما اگه به طرفمون نيومد يعني هيچوقت ما رو دوست نداشته.
به آدما فرصت بديم.حتي به اون کساني که دوستمون دارن و دوستشون داريم.ما، خودمون باشيم و بذاريم ديگران هم خودشون باشن....

6 comments:

آراد said...

من ديگه به هيچي کاري ندارم.ByE

gomnam said...

salam
cheshm dal baz kon ke jan biny  
anche nadidanyst an biny
be ma ham ye sar bezan

hasanmahmoodi said...

سلام

reza said...

سلام ...وبلاگ جالبی داری امیدوارم موفق باشی ... زیبا وشاد باش .... bye

آهو said...

!!!!؟؟!!!!

... said...

آنكس كه دوستش داريم همه گونه حقي بر ما دارد حتي حق آنكه ديگر دوستمان نداشته باشد ، و در اين راه نميتوان از دوست دلگير بود و تنها بايد از خود رنجشي داشته باشيم كه چرا لايق دوست داشتن نبوديم ..............

Free counter and web stats