Oct 4, 2003

.
من منتظر اولين بارون پاييزم.
هنوز زنده ام.
هنوز هم خيابون ها رو تماشا مي كنم.
هنوز هم دوست دارم زير بارون پاييزي راه برم و صداي برگ هاي زرد رو زير قدم هام بشنوم.
هنوز هم با ريزش بارون پاييز تمام غمهاي عالم رو مي ريزن توي دلم و من بازم دوسشون دارم.
هنوز هم منتظر معجزه هستم.
امسال هم مي ره كه آروم آروم تموم بشه.ولي مهم نيست.من هيچوقت در زمان زندگي نكرده ام.به نظرم هيچ كس ديگه هم هيچ وقت در زمان زندگي نكرده.
من ميون حادثه ها زندگي مي كنم.فاصله ميون اين حادثه ها انگار خاليه.خالي خالي
امسال هم در اين روز و در اين ساعت يه حادثه ديگه براي من بوجود اومده.
قرار شده گاهي هم اينجا بنويسم.
نوشتن در جايي كه مال من و امثال منه براي من راهيه براي پاسخ دادن به زندگيم.
به زنده بودنم
به زن بودنم
به تمام نشدني بودنم
بلكه راهي باشه براي ادامه دادن و بخشيدن و دريافت كردن و رها شدن....




No comments:

Free counter and web stats