Nov 12, 2003

خانم گلس با حسرت گفت:كاش ازدواج ميكردی پسر.


زويی راحت ايستاد،دستمالی پارچه ای و تا شده از جيب عقب شلوارش درآورد،بازش كرد،و يك بار،دوبار،سه بار فين كرد.دستمالش را در جيبش گذاشت و گفت:من دوس دارم تو قطار كنار پنجره بشينم.اگه ازدواج كنم،ديگه نمی تونم اين كارو بكنم.


فرنی و زويي/جي.دي.سلينجر

10 comments:

كوير said...

سلام...ازدواج شايد احمقانه باشد!...شايد هم زيبا!...ولی قطعا تکليف نيست!...فکر کنم وبلاگ دوم من هم، بعد از حدود يک سال از آغاز کار اولین وبلاگم که اولين مهمانش تو بودی، کارش رو به اتمام است رفيق!...فعلا...

بزرگ said...

مشکوک می زنی ها !!

uni said...

خبر می دادی اسباب کشی داری ميومدم يه کمکی می کردم. هی اومدم در زدم نبودی نگران شده بودم خوب. يه خبر می دادی بد نبود.

tafteh said...

ملت از پرشين ميان بلاگ اسپات ... اونوقت شما برعکس عمل می‌کنی ....
گولبولت

هلیا said...

آره ..فکر کنم..تو هم قاط زدی..بدجوری..خونه نو مبارک..

جوجوي هيچكس!!! said...

قربون تو آدم چيز فهم که بهتر از همه درکم ميکنی. ناراحتيم مال يک هفته دوری نيست. واسه ۲ يا حتی ۳ هفته هم آمادگی دارم. ناراحتيم از زندگيمه. فرصتم واسه ايرادگيری از خودم و نحوه زندگيم زياد شده. نميدونم خوبه يا بد؟؟؟ اما راضی نيستم. منهم چاق شدم. و ميبينم که کار مهمی نميکنم. گيتار و بقيه علايقم واسه پول نداشتن کنار گذاشته شده. احساس غير مفيد بودن داره خفم ميکنه. و همش فکر ميکنم خوب با بقيه زندگيم ميخوام تنهايی چيکار کنم؟ دارم ميبينم به چشم که عمر هر چيزی چقدر کوتاهه! ببخشيد زياد پرچونگی کردم. اما حس اينکه يکی ميفهمه چی ميگی، زبونتو باز ميکنه!!!

sina said...

سلام.وبلاگ جالبی داری. از نوشتنت خوشم اومد. موفق باشی

سارا said...

وقتی اين سوال رو از من بپرسند ؛ نفس راحتی  می کشم و می گم:اگه ازدواج كنم،ديگه نمی تونم اين كارو بكنم.

پدر said...

ازدواج.... ميتونه بهشت باشه. ميتونه جهنم باشه

موز ماهي said...

نقل قول! هاها! وبلاگ چيز خوبيه !!

Free counter and web stats