Jun 19, 2004

*
مي گويند اظطراب از هر مرضي بيشتر براي سلامتي خطر دارد. پس من الان در وضعيت بحرانم ):

اظطراب دارم.

توي اين اتاق 12 متري شركت انقدر راه رفتم كه پاهايم درد گرفت.ديشب هم تا صبح نخوابيدم.

راه كه می رفتم يادم افتاد قبل از جدايي وقتي حالم بد مي شد بي اينكه از همسرم مخفي كنم به او مي گفتم.انتظار داشتم بفهمد.فكر مي كردم همين برايم كافيست كه او حال مرا بداند و من برايش حرف بزنم و او فقط گوش كند تا آرام بگيرم. اما او كمكي كه نمي كرد هيچ.انقدر انگ مي چسباند كه حالم بدتر مي شد.آخرش هم به رواني بودن محكوم مي شدم.

بعد از آن هر كسي حالم را مي پرسيد فقط مي گفتم خوبم .. فكر مي كردم شايد ديگران حق دارند اگر نمي خواهند ناله هاي مرا بشنوند.شايد من خودخواه هستم . كم كم عادت كردم كه همه چيز را به خودم بگويم.بعد از آن هم به اين وبلاگ .. حالا اينجا هم دوستاني دارم كه باز فكر مي كنم گناهي ندارند كه ناله مرا بشنوند.

راستش هنوز هم نمي دانم مي شود به كسي اعتماد كرد و گفت امروز حالم خوب نيست يا نه ..



No comments:

Free counter and web stats