Aug 4, 2004

دخترك پري دريايي كشيده برايم. پري دريايي اش بيكيني پوشيده و به دور شكمش هم يك زنجير انداخته ! موهاي طلايي بلند دارد و تاجي بر سرش گذاشته و بجای پا باله دارد.


زني كه نه انسان است و نه ماهي ..  زني كه هم انسان است و هم ماهي .. چرا همه غبطه ي اين موجود افسانه اي را مي خورند ؟


اين پري دريايي موجود بدبختي ست . كاش يا زن مي شد يا ماهي. سري كه دو هوا دارد .. دلي كه شوريده است ولي پاي رفتن ندارد .. موجودي كه براي من و تو  اسطوره است اما خودش اسير و زنداني ست بايد خيلي موجود بدبختی باشد.


نه .. معمولي بودن بهتر از اسطوره بودن است ..


پ.ن ۱: دوستی برايم پيغام گذاشته بود که لفظ دخترک چندان جالب نيست.ولی راستش من لقبی که هم معنی کوچک بودن و هم معنی مونث بودن و هم معنی عزيز بودن بدهد پيدا نکردم. اگر چيزی در چنته داريد لطفا رو کنيد!


پ.ن ۲: تاکسی شنود:( از يک راننده ی پير پير که برای دل خودش می خواند)


تنها تويی تنها تويی در خلوت تنهاييَِِِم ... تنها تو می خواهی مرا با اين همه رسواييَِم


پ.ن۳: (اين هم از شاملو برای دل خودم) بر شانه ی من کبوتريست که از دستان تو آب می خورد ..


 

6 comments:

بزرگ said...

عرض ارادت مي شود ...

zolbia said...

البته اين پری دريای من تا اونجا که از کارتونش يادمه ( البته خيلی وقته پيش بود و دقيقا به خاطر نميارم ) اخرای داستان بود يا وسطاش يهو دمش پا شد ..
پ.ن: آخرين بار که ياد پری دريايی افتادم کارتون شرک ۲ اول داستان بود خيلی چيز جالبی بود

majid said...

بر شانه های من پرنده ايست که آواز غريبی دارد........

حميد said...

ها! قبول دارم! پری دريايی موجود بدبختی است و وقتی در ذهن و باورهای می‌نشيند و قرار می‌شود که توقعات ذهنی ما را برآورده کند، خيلی بدبخت‌تر از آنی می‌شود که بود! پری بايد خوشگل باشد و دلبری کند! پری بايد دور باشد و آن دورها زندگی کند. پری بايد ساکت و صوبر باشد. پری بايد ببخشد و خوشبخت کند و در اين ميان هيچ‌کس هم نمی‌پرسد: اين پری قصه‌های ما را چه کسی بايد دلداری بکند؟ چه کسی بايد ببخشاند؟ فريادهايش چه می‌شود؟ و اگر اين پری بخواهد از نزديک تماشا کند، چرا ساختار قصه به هم می‌ريزد؟!

حميد said...

پ.ن  ۱: به نظر من «دخترک» آن‌قدر زيبا هست که چيزی را نتوان جايگزين آن کرد. «ک» که چه لفظ تصغير باشد و چه تحبيب، باز هم زيباست. دختر کوچکی که هنوز وارد دنيای پست و کثيف آدم‌بزرگ‌ها نشده و يا دختری که آنقدر عزيز است که ذره‌ذره وجود آدمی خواستنش را فرياد می‌زند ... / پ.ن ۲: اين ترانه را بنان خوانده است و چه زيبا. کاش از آن پيرمرد می‌رسيدی که: تو هم در رهگذار باد گمشده‌ای داری؟! و آن‌وقت می‌ديدی که چطور چشم‌های چروکيده‌اش برق می‌زند ... / پ.ن  ۳: ندارد!

نارنج said...

دلی که شوريده است و پای رفتن ندارد...

Free counter and web stats