Oct 28, 2004

مرا در آغوش بگير.. و ديگر سخنی به زبان نياور
تنها در آغوشم بگير
نگاهت برايم كافي ست
تا بدانم كه خواهي رفت
مرا در آغوش بگير
انگار كه اولين بار است
انگار كه مرا مانند ديروز دوست داري
اگر بروي
فراموش خواهي كرد كه روزي
زماني دوردست
هنگامي كه هنوز كودكاني بيش نبوديم
آغاز به دوست داشتنِ من كردي
و من به تو گفتم هستي من، اگر روزي بروی ؟
آن زمان ديگر چيزي متعلق به ما نخواهد بود
و با خود در يك لحظه خواهي برد
يك بي نهايت را
و هيچ چيز برايم باقي نخواهد ماند
مرا در آغوش بگير .. و ديگر سخنی به زبان نياور
گرچه نمي خواهم
ولي به خوبي مي دانم كه خواهي رفت
مرا در آغوش بگير
انگار كه اولين بار است
اگر بروي
سكوت، يار گفتگويم خواهد ماند
سايه ي بدنت و تنهايی، همدمانم خواهند بود
زمان با تو خواهد رفت
و بهترين سالهاي زندگي من نيز

اگر بروی كماكان تو را هر روز بيشتر دوست خواهم داشت
و اميد خواهم داشت كه روزی بازگردی.
 
پ.ن. شعر بالا برگردانِ آهنگ وبلاگ است آنهم توسط يك دوست عزيز .. 
برای آنهايی كه دوست داشتند ترجمه اش را بدانند .. همين و بس! ..

5 comments:

حسين نژاد said...

سلام و آغوش به خير!

داوود said...

مي بينم كه تنهايي و دلگرفته.

boghz said...

فقط در آغوش گرفتن کافی نیست . باید دید که آیا آن آغوش گرم است یا ...

آبنوس said...

از طرف آبنوس از دوستت تشكر بكن. من اين آهنگ را با صداي جوليو ايگليسياس شنيده بودم, و هميشه دلم ميخواست معني شعر را بدونم.
دست شمام درد نكنه :)

مجید said...

با اجازتون من نقل قول کردم.
www.baghboon.blogspot.com

Free counter and web stats