Feb 18, 2005

ماهي ها ، انسان ها



خواننده ي مهربانی در ايميلي كه به قول خودش براي احوالپرسي برايم فرستاده به شباهت نوشته هاي من با فيلم « ماهي ها عاشق مي شوند » اشاره كرده. او گفته متن و فضاي فيلم طوري بوده كه انگار دارد يكي از نوشته هاي مرا مي خواند. او نتيجه گرفته كه گاهي برخورد با دو متن كاملا متفاوت( احتمالا شباهت صحنه های متفاوت فيلم با متنهای متفاوت من) مي تواند به تجربه يكساني در ذهن ختم شود. يعنی نوعي بينامتنيت كه در ذهن رخ مي دهد. من اين فيلم را در جشنواره نديده ام اما حتما آن را در اولين فرصتي كه دست بدهد خواهم ديد.برايم جالب است كه او آنقدر به نوشته هاي من اهميت داده كه ارتباطی بين آنها و اين فيلم پيدا کرده . برايم جالب است كه او نوشته هايم را مورد نقد قرار مي دهد. اما راستش من هيچوقت دنبال تكنيك هاي ادبي يا شگردهاي نگارش نبوده ام. هر چه احساس کرده ام (البته نه همه چيز را و نه هميشه) با عبور از فيلتر ذهنم اينجا آورده ام و حتي گاهي هم مورد انتقاد قرار گرفته ام. من قهرمان نيستم. من يك زن معمولی ام با تمام خصوصيات يك زن آنهم به شيوه ي خودم. من زندگي مي كنم. كار مي كنم. عصباني مي شوم. خوشحال مي شوم. مي خندم و می گريَم. دوست مي دارم و دوست داشته مي شوم. يا تنفر مي ورزم و مورد تنفر قرار مي گيرم. اشتباه مي كنم. هميشه هم درس نمي گيرم. گاهي دوباره و دوباره اشتباه مي كنم. من يك انسان هستم. و فكر مي كنم كه اينجا با نوشتن از رنجهايم هميشه به خودم يادآوري مي كنم كه يك انسانم. هنوز مانده كه كامل شوم. هنوز هم گاهی مثل بچه ها بی دليل می جنگم. هنوز هم گاهی دست و پايم را گم می کنم و حرفی نابجا می زنم. نمي دانم چه شد كه اين ها را به هم ربط دادم. خواننده ي مهربان گفته كه در نوشته هاي من بينامتنيت وجود دارد. همين الان هم از آن ايميل و فيلم «ماهي ها عاشق مي شوند» پريدم به دنياي خودم. من اصلا نمي دانم معني ادبي بينامتنيت يعني چه. مهم هم نيست. ياد مي گيرم. اما مي دانم برای چه مي نويسم. من مي نويسم تا از فشار قلبم بكاهم. چه وقتي غمگينم چه وقتی خوشحال. و چه وقتی اتفاقی مثل امشب می افتد ؛ من يك انسانم. من قهرمان نيستم.


 


------------------------------------------------------------------- 

No comments:

Free counter and web stats