Jun 16, 2006

امروز به من گفتی گرچه دوستم داری و کنارم هستی اما تصور زندگی کردن زير يک سقف برايت ممکن نيست .. وقت آمدن به خانه برای خودم يک دسته گل رز صورتی خريدم و به خانه آوردم ..


دلم برای انسانهای تنهايی که آنقدر تنها زندگی کرده اند که تصور هر چهارچوبی می ترساندشان می سوزد. دلم برای ما می سوزد.


.


.

6 comments:

داریوش said...

گاهی دیر میشود برای با هم بودن، خیلی دیر میشود و خوب است که بتوانی برای خودت و برای تنهاییهات دسته گل صورتی بخری، آخر تنهایی هم بخشی از زندگیست و شاید بخش بزرگ زندگی!!!

Vafa said...

Va be ghol e bahram baizaii dar majless e shabieh - part 20 ( daste - goli baraye hamishe)

didish niloufar?

فرامرزي said...

شما خيلی کم می نويسيد و خيلی وقت ها دست خالی می رويم از اين جا. بنويسد لطفا

حميد said...

پرنده که پرهايش طعم لمس دست‌های آسمان را چشيد، کابوس هراس سايه‌روشن‌های ميله‌ی قفس می‌ترساندش. گاه فکر می‌کنم که تن‌هايی تن‌ها چيزی است که از اين دنيا برای ما می‌ماند ...

كاوه said...

سلام ، خارج از اين جهارچوبها لااقل می توان صادق بود و چو بيد بر سر ايمان خويش نلرزيد .

پیپ قرمز said...

اين (  وقت آمدن به خانه برای خودم يک دسته گل رز صورتی خريدم ) اوج چرخش کار بود .پیپ قرمز

Free counter and web stats