Jan 2, 2007

نشسته ام سرکار و دارم فکر می کنم که یک چیزی بنویسم. راستش این وبلاگ را هر چند خیلی دوست دارم اما گاهی فکر می کنم دیگر آن وبلاگ قدیم نیست. خیلی چیزها را نمی شود نوشت اینجا. حالا دیگر ثبت بعضی لحظه ها فقط در یاد من و تو امکان پذیر است. اصلا زندگی همه اش خاطره است. من هم که هیچوقت عادت به خاطره نویسی اینجا نداشته ام. همیشه حس و حالم را از یک اتفاق مثلا خیلی بزرگ نوشته ام که آنهم شاید چند خط بیشتر نشده. این روزها هم که حس و حالم معلوم است. نمی گویم بد است. ولی یکنواخت است. از هر چیزی که می خواهم بنویسم می گویم اینجا جایش نیست. نمی دانم اینجا دیگر جای چی ست. نمی دانم. شاید وقتی دیگر ..



1 comment:

روبی said...

این وبلاگ شما هم از اون دست خاطرات برای من.

اولین رازت  خیلیباحال بود.....حسابی ترسیدیم آبجی

Free counter and web stats