Apr 9, 2007

موافقید یا مخالف؟ و چرا؟

حق طلاق

مرداني كه زنانشان حق طلاق دارند زندگي شادتري را تجربه مي كنند. اين را به عنوان يك اصل نمي گويم قضاوت من است كه تجربه شخصي هم آن را تقويت مي كند. سالهاي اول زندگي مشترك بيشتر به آزمون و خطا براي ايجاد سازگاري ميان سبك زندگي و روش تصميم گيري دو نفر مي گذرد. به همين دليل معمولا در اين سالها ناسازگاريها و لج بازيها و بگو مگوها بيشتر است اما به مرور هر دو نفر ياد مي گيرند كه چطور پا روي دم آن يكي نگذارند چطور با هم كنار بيايند و به تدريج با حساسيتها و حسن و عيبهاي هم خو مي كنند. اگر در طول اين فرايند آزمون و خطا مرد احساس كند كه دست بالاتر را دارد و زن بترسد كه راهي براي خروج از بن بست ندارد طبيعي است كه مرد براي سازگاري و تطابق دادن خود با خواسته هاي همسرش انگيزه كمتري خواهد داشت. ضمن اينكه زن هم  براي مقاومت در مقابل تصلب رفتار و تصورات مرد بايد هزينه بسيار بيشتري بپردازد.

آنها كه ازدواج كرده اند مي دانند در دعواهاي زن و شوهر خيلي مهم است كه چه كسي و در چه مقطعي كوتاه بيايد. احتمالا شنيده ايد كه در بيشتر موارد زنها كوتاه مي آيند و اگر زن هم كوتاه نيايد معمولا مردها كوتاه نمي آيند با اين خيال راحت كه در نهايت زور بازو برنده را معلوم خواهد كرد. به نظر من اين واقعيت را نبايد به حساب بيشتر بودن گذشت و صبر زنان گذاشت. اين خصلتي است كه نابرابري در داشتن حق طلاق (والبته بسياري حقوق ديگر) به زنان تحميل كرده مرد در آغاز زندگي مشترك چون از قدرت بيشترش مطمئن است ياد مي گيرد كه كوتاه نيايد و زن چون مي داند قانون پشت او را خالي كرده ياد مي گيرد كه تحمل كند. چنين زني لذتي از زندگي مشترك نمي برد و طبعا همسرش را هم از لذت بي بهره خواهد كرد. چنين رابطه اي شايد به لحاظ حقوقي تداوم بيابد اما از نظر عاطفي و ارضاي طرفين رابطه عملا طلاق همراه با آزار روحي و فيزيكي مستمر رخ داده است. اما مردي كه همسرش حق طلاق دارد از ابتدا ياد مي گيرد كه او هم بايد كوتاه بيايد. چنين شرايطي صبر و گذشت را عادلانه ميان زن و شوهر تقسيم مي كنند  طبعا هر دو عادت مي كنند كه به يكديگر احترام بگذارند. مرداني كه زنانشان را كتك مي زنند ذاتا خشن نيستند و مرداني كه با زنانشان گفت و گو مي كنند ذاتا متمدن نيستند. هزينه اي كه يك مرد بايد براي خشونت عليه همسرش بپردازد تعيين كننده نوع رفتار اوست. حق طلاق براي زنان چون باعث بالا بردن هزينه خشونت و نابردباري براي مردان مي شود آنها را به سوي انتخاب رفتاري محترمانه تر سوق ميدهد و در چنين شرايطي زنان به ميل لذت جوئي مردانشان پاسخ خوشايند تري مي دهند.

لینک از وبلاگ ساز مخالف.

9 comments:

سامان said...

با کليت مساله موافقم اما با دليل خير

رضا آراد said...

@ وفادار

از اسم وبلاگت معلومه خیلی رندی

آهو said...

آقای آراد منظورت از هبو همون هوو هست ديگه؟! بعدش اين که من نفهميدم تساوی حقوق در مورد هوو آوردن يعنی چی؟

نازنين ايراندوست said...

آهو جانم

کاملا درست نوشتی.با نوشته ت موافقم.اينم اضافه کنم که حيله ی زنانه که پدر مردها رو در مياره يه ابزاره که زنها از اون در برابر زور مردانه استفاده می کنن.تمام اينها باعث می شه که صداقت زندگی از بين بره و زندگی مشترک به يه جهنم تبديل بشه.

آهو said...

نازنين جان همونطور که لينک رو پايين مطلب می بينی من اين رو ننوشتم. اما برام جالب بود و دوست داشتم نظر ديگران رو در موردش بدونم.

آهو said...

تازه بحث جالب شد. اين حيله زنانه که می گی چی هست؟ می شه توضيح بدی؟

رضا آراد said...

آره هوو....

یعنی اگه مرد حق داره سر زنش هوو بیاره ، زن هم باید حق داشته باشه اگه خواست چند تا شوهر داشته باشه

فروغ said...

شاید تا حد کمی اوضاع بهتر شود. اما دلایل مردان با زنان برای طلاق فرق دارد. زنی که طلاق می گیرد زنی ست که استقلال مالی دارد و تا حدی می تواند خودش را اداره کند. اگر حق را داشته باشی و زمینه ای برای استفاده اش نباشد بی فایده است.

زن به راحتی طلاق نمی گیرد. داشتن فرزند یکی از مهم ترین دلایل ادامه زندگی ست حتی اگر استقلال مالی داشته باشی. من موارد زیادی را دیده ام.

زن عاطفه قویی دارد. شاید چون اعتماد به نفس ندارد. از عادت بودن با مردش به راحتی مرد نمی گذرد. برای زن آبرو مهم تر از مرد است. چون جایگاه اجتماعی اش با طلاق زیر و رو می شود. این را من می گویم که با وجود استقلال مالی و رسیدن کارد به استخوانم طلاق گرفتم ولی گاهی فکر می کنم کاش مانده بودم و عوارض بعد از طلاق گریبان گیرم نمی شد. آن زمان نمی دانستم. اما زنانی که عاقل ترند احتمال طلاق گرفتن‌شان کمتر است.مرد طلاق می گیرد چون عاشق می شود و به راحتی از زن اول می گذرد. مرد طلاق می گیرد چون به راحتی خسته می شود. مرد طلاق می گیرد چون تحمل یک زن بد خلق برایش غیر قابل امکان است. اما زن وقتی طلاق می گیرد که مرد آدمی غیر قابل زندگی باشد.

فروغ said...

ادامه:

زنان تحصیل کرده زیادی را دیده ام که چشم بر داشتن معشوقه مردشان می بندند و تحمل می کنند. نه به خاطر نداشتن حق طلاق .. به خاطر بسیاری چیزها .. یکی اینکه عاطفه احمقانه زن نمی گذارد عقلش راحت کار کند.. و جامعه آن قدر با زن مطلقه بد می کند که عطای طلاق را می بخشد به همان زندگی خفت آور. من همه اینها را دیده ام. نه در زنان روستایی و عوام. در همین زنان روشن فکری که دور و برمان هستند. کتاب خوانده و تحصیل کرده. با خانواده. و متمکن.

طلاق واژه ای ست چهار حرفی با هزاران پیامد.

من به هیچ زنی توصیه اش نمی کنم. مگر این که مردش غیر قابل تحمل تر از عواقب طلاق باشد.

به جای حق طلاق گرفتن از مرد و از جامعه، باید درخواست دیگری داشت.. زن مطلقه را به عنوان یک جنس دوم نگاه نکنند.

Free counter and web stats