Feb 2, 2008

من خوبم. خیلی هیجان زده ام و از دو روز دیگر کار جدیدم را شروع می کنم. این مدت خیلی هم در رختخواب و خانه نبودم. از صبح تقریبا به حالت دو مشغول انجام کارهای عقب افتاده ام بودم چون ممکن است تا مدتی خیلی وقت خالی نداشته باشم. دو تا کتاب هم خواندم. یکی دلباختگی کریستین بوبن. دیگری دیالکتیک تنهایی از اوکتاویو پاز. من از پاز فقط شعرهایش را خوانده بودم و اعتراف می کنم که با یک بار خواندن این کتاب جیبی چیزی نفهمیدم. باید یک بار دیگر بخوانمش تا درست بفهمم اصلا چی می خواست بگوید این آقای اوکتاویو. از بوبن چند کتاب خوانده بودم. نثرش را دوست دارم. خیلی لطیف می نویسد. اما این بار کمی حوصله ام را سر برد. این کتاب هم داستان واقعی خود او و زنی است که عاشقش شده و متاسفانه در اوج این رابطه عاطفی زن مرده . فکر کنم آن چند صفحه آخر که بوبن بعد از مرگ زن به بینش خاصی می رسد و احساس واقعی خود را جدا از هر گونه هیجان می شناسد برایم لذت بخش تر بود
سفر هم نرفتم چون اصولا وقتی برایش پیدا نمی شد. دیشب تا صبح کابوس دیدم. ترس برم داشته. از آن پشیمانی های لحظه آخر. خنده ام می گیرد. با خودم می گفتم اصلا من توی آن شرکت ... چه خواهم کرد. اصلا چرا اینطوری شد و من این تصمیم را گرفتم. اما فکر می کنم تصمیم درستی بوده. حداقلش این است که احساس زنده بودن می کنم. باور کنید هر وقت در موقعیتی قرار می گیرم که نیاز به تصمیم گیری اساسی دارد و به جای دست روی دست گذاشتن تصمیم می گیرم برای خودم خیلی خوشحال می شوم. امروز سری به وبلاگ ها زدم. چرا دوباره تب ننوشتن سراغ بعضی ها آمده. نمی دانم شاید هم حق با آنها باشد. اما من اگر قرار باشد روزی دیگر چیزی ننویسم نمی دانم چگونه خواهم توانست روزهای زندگیم را ثبت کنم. دفتر خاطرات خصوصی انگار به دل آدم دیگر نمی نشیند. و دیگر اینکه هدف اصلی خود من از نوشتن، به روز بودن است. اینطوری انگار آدم از دنیای اطراف خودش هم به شکلی با خبر است. این ارتباط با جهان بیرون از خودم انگار برقرار است. و من شخصا هنوز جایگزینی برای این شکل مرتبط بودن با دنیای مجازی و در عین حال واقعی اطرافم پیدا نکرده ام


پ.ن. من این پست را آنلاین نوشتم. فقط سعی کردم خبری داده باشم و روده درازی هم کمی کردم. فقط نظر شخصی خودم را نوشتم و به نظر و تصمیم تمام وبلاگ نویسان احترام می گذارم
پ.پ.ن. کانترم هم پریده چند وقت است. اصلا شاید هم دیگر نیازی به کانتر نباشد. با این وضعیت کامنت ها خیلی خنده دار است آدم به فکر ویزیتور ها هم باشد. فکر کنم وبلاگم کم کم دارد محو می شود
:)

7 comments:

Anonymous said...

این مشکل ویزیتور مشکلیه که خیلی ها باهاش دست به گریبانند نگران نباش مساله اینه که ما برای دل خودمون می نویسیم و اگر نوشته مون دردی رو از کسی دوا بکنه حتی یه نفر جای شکرش باقیه....
این هم قل سوم احمدی نژاده
http://uk.youtube.com/watch?v=cO8npgzeAVM
نوت بوک خریدی ؟

Anonymous said...

سلام
من 2 يا 3 سال پيش وبلاگ شما رو ميخوندم ، محل كارم عوض شد و تا مدتي اينترنت نداشتيم و تازه ديروز شما رو دوباره پيدا كردم ، لطفاً از ننوشتن نگين.
موفق و پيروز باشين

Niloufar said...

مامان ارشک جان خوشحالم . و ممنون از توجهت

Niloufar said...

رامین جان قبل از اینکه بپرسی نوت بوک خریدم اصلا بگو ببینم کامنت هات رو خوندی؟ سوال منو دیدی؟

Hamsafar said...

بله مثل شما که هم اینجا جواب می دی من هم جواب دادم ولی ظاهرا شما نخوندی بهر حال پیشنهاد می کنم دنبال نوت بوکی باشی که حداقل سی پی یو و رم و کش بالا داشته باشه تا در اجرای برنامه ها تا دو سه سال آینده مشکل نداشته باشی البته من با قیمت مناسب و پایین و مشابه اون مدلی که شما گفتی فوجیتسو زیمنس رو پیشنهاد می کنم اون مدلی رو که شما گفتی ظاهرا بلوتوث و وب کم نداره ... گرجه فوجیتسو زیمنس هم نداره اما حداقل نسبت به اون کش و رم و سی پی یو بالاتری داره ...

Hamsafar said...

سلام - کوشی ؟ رفتی مرخصی سرکار ؟

Anonymous said...

حکایت همچنان باقیست

Free counter and web stats