May 5, 2009

امروز من

امروز می تواند روز خوبی باشد.


صبح شش و ربع قبل از زنگ ساعت بیدار می شوم. دخترک بعد از مدرسه کلاس تقویتی دارد. برایش غذا می گذارم و تغذیه. وسایل خودم را جمع و جور می کنم. با سرعت برق. دخترک را بیدار می کنم. صبحانه می گذارم. 2 تا تخم مرغ عسلی. با شیر و نان می خوریم. ساعت 7 سرویس دخترک می بردش. من هم می زنم بیرون. امروز افسرها همه جا هستند. ماشین را انتهای خیابان پارک می کنم و پیاده می روم تا شرکت. همکار اعصاب خرد کنم از صبح می رود مرخصی. چه روز خوبی. ساعت نه و نیم می روم بازرگانی و از آنجا اتاق بازرگانی. کارهایم در نهایت تعجب خیلی زود انجام می شود.. چون همه چیز روی غلتک است ترجیح می دهم به خودم یک حال کوچک بدهم. هوا ابری و ملس است. می روم کافه قنادی ویلا. یک قهوه ترک و یک تارت سیب می گیرم. می روم بالا می نشینم می خورم و *مقاله ای* که صبح پرینت گرفته ام می خوانم. فنجان قهوه ام را برمی گردانم و نیت می کنم و تهش هم یک انگشت می زنم. یک سیب می بینم. سر و تهش که می کنم مثل دو مرغ عشق است. برمی گردم شرکت. اتاق خلوت است. پرونده های خودم را در سکوت راست و ریست می کنم. به میم تلفن می کنم. درست حرف نمی زنیم. می گذارم به حساب مهمانداری و گرفتاریش با لانه. هوا یک جور خاصی ست. هم دلگیر است هم آرام. هیچ کاری گره نمی خورد. هیچ مدیری گیر نمی دهد. هیچ پرونده ای فوری نیست. توی کله ام مدام یکی حرف می زند. چند وقت است اینطورم. آماده ام از هر چیزی بنویسم. روزهایم را با این حال سپری می کنم. بگذار بنویسم. معلوم نیست تا کی اینطور می مانم. یا چه کسی اینجا را می خواند. تنها نهار می خورم. چه آرامشی. بعد از نهار دوباره به کارهایم می رسم. از حال ن خبردار می شوم. بعد گزارش ها. پیگیری ها. تحویل اطلاعات و ایمیل ها. گلدانم را گذاشته ام روی بالاترین طبقه کازیه. قهوه ای کازیه را دوست ندارم. زیرش یک کاغذ سبز می گذارم.


امروز می توانست خیلی بهتر از این هم باشد. اما همینقدر ساده گذشته. ساده و تکراری. کمی دلتنگ کننده. ولی آرام.


امروز می تواند یکی از بهترین روزهای زندگی من باشد.


 


.


.


.


.


.


 


 


* 10اشتباه بزرگ زنان در برابر مردان*


 


1- قمار کردن زندگی خود به  امید اینکه چهره خوب بالقوه شریکتان بالاخره روزی نمایان شود.


2- تصور اینکه شریکتان و روان او را در دست گرفته اید.


3- تظاهر کردن به اینکه چیز مهمی برای شریکتان هستید.


4- فاش کردن خیلی خیلی زود احساس واقعی تان.


5- اشتباه دریافت کردن علامتهایی که شریکتان می فرستد.


6- تکیه بر توانایی های طبیعی تان برای قضاوت کردن شریکتان.


7- اننتظار داشتن اینکه رابطه تان شما را همیشه شاد کند.


8- تلاش برای متقاعد کردن شریکتان به اینکه دوستتان دارد.


9- درست عمل نکردن در شرایط خاص.


10- کمک نگرفتن از شریکتان و پافشاری بر این موضوع که از عهده همه کارها برمی آیید.


 


 


پ.ن. این فقط سرفصل های مقاله بود که اینجا نوشتم و البته تمامشان جای بحث و توضیح دارد.  

2 comments:

HAMED NIKGOO ஜܓܨ said...

سلام دوست عزيز

وبلاگ قشنگي داري. از نوع نوشته هات و مطالبت خوشم اومد
حتما يه سر هم به من بزن. آخرين پستمو با دقت نگاه كن
و نظرتو بگو
موفق و پيروز و سربلند باشي

وفا said...

امروز همه این چنین باد

Free counter and web stats