Jan 18, 2003

ازدواج، تن دادن به يک ديگر خواهي بزرگ است.

..

و طلاق، رها شدن از يک ديگر آزاري بزرگ.

12 comments:

پر حرف! said...

تعريف من از زندگي مشترك اينه:احترام گذاشتن به خواسته هاي ديگري در عين حفظ خواسته هاي خود.عشق و گذشت و ...به اين مساله كمك ميكنن و البته عشق اگر از نوع عشق به خود نباشه،نوع زندگي رو عوض ميكنه...شايد من هنوز تجربه هاي تو رو تو زندگي نداشته باشم،اما طلاق،زياد ديدم...تو نزديكانم...و علتهاشو...يه بار نوشي به من گفت كه تو هنوز تو حال و هواي دوره عقدي...نگرانم كرد...ولي من به حرفهايي كه زدم اعتقاد دارم...فعلا...

ski said...

khieli ghashang minevisi!1
az ghadim goftan, harfi ke az del barayad bar del neshinad!!!!!1
good luck- kash manam mitoonestam yekam in modeli benevisam!1

... said...

... می شه يه جور ديگه هم ديد نه؟ شايد طلاق نيز به نوعی دگرخواهی باشه . شايد ...

نوشی said...

حرفای نوشی رو جدی نگيرين... نوشی يه مادر نگرانه و همه رو هم دوست داره... آهوی من چطوره؟

elham said...

کدام تو که برايت بنويسم ، تو مگر باقي گذاشته اي از خودت براي واژه هاي من ؟! من که اين همه بيگانه ام . من که اين همه نگاهم پر از خيال است و پروا هم موج مي زند در درونم، نمي توانم تويي را بنويسم که خودم ساخته ام اش ! حالا فکرش را که مي کنم انگار من از خاکستر همانانم که سوختند توي کوره ها، دود شدند و به اندازه ي چند نفری - فقط - خاکستری ماند، راستي چقدر مي تواند مهم باشد ؟ يک اکتشاف توي نور سبز يا بنفش ؟ بلند شوم، بيايم بيرون شما را ببينم که دهانتان مانده باز از اعجاب اين همه افسون توي نگاه، که بعد خودم را نفرين کنم بخاطر اين همه بي پيرايگي ؟ و کسي حتي فکر کند که نه ! نمي فهمد، او مهر را نمي فهمد و اخلاص را، نه ! نمي فهمد... که من دارم داد مي زنم: تا حالا زير مهر له شده ايد ؟ من شده ام ، نمي دانيد چه لذتي دارد، ولي گونه هاي سرخم را چطور بايد پنهان کنم ؟!

fardad said...

و شايد هم ازدواج يک ديگر آزاری بزرگ .

كيوان said...

سلام...حالتان خوب ميباشد؟...

آران said...

زندگي روزي بند است روزي آزادي

كرگدن said...

اوليش خودآزاريه، دوميش هم همونه كه نوشتي. خوبي؟

کلاقرمزی said...

آخ آخ ؛ حسابی همه زدن به سیم آخر !!! تو رو خدا حرفای خفن نزنید ؛ من میترسم .........کلاقرمزی

elham said...

اگر...
اگر سايه ام مانند من قلب داشت و جان و روح؛ من در زير نور ، با دو قلب و دو جان و دو روح و با نيروی بيشتر به دنبال عشق می گشتم....
نکند اگراو کسی را بيابد مرا رها کند؟ به مانند آدميان اطرافم؟...شايد هم با قلب و جان و روحش باز همراه من باشد تا به خواسته ام دست يابم.....
ولی اگر من کسی را بيابم نه فقط سايه او را به سايه ام خواهم بخشيد که سايه را تا يافتن آنچه خود می خواهد و می پسندد همراهی خواهم کرد. او هم با دو قلب و دو جان و دو روح خواهد بود....
اگر سايه ام قلب و جان و روح داشت.....

پدرام دانش said...

سلام و ممنون از توجه همیشگی تون ... اگر درک صحیحی از مفهوم < دیگر خواهی > داشته باشیم نیازی به سقوط !! به مرحله  بعد یعنی < رهایی از دیگرآزاری > نخواهد بود ...  مفهوم عشق دقیقا < تبدیل خودخواهی به  دیگر خواهی > است بدین معنی که شما برای دیگری ؛ همه چیز از جمله جان خود رو فدا کنین .. امیدوارم همه اول به این مفهوم برسیم و بعد از برقراری پیوندها صحبت کنیم .. طنزی هم از جرج برنارد شاو  تقدیم می کنم : < ازدواج ؛ پیمانی است بین زن و مرد برای حل  مشکلاتی که اگر با هم ازدواج نمی کردند ؛ اون مشکلات هم به وجود نمی اومدن .. > !!! به امید دیدار ..

Free counter and web stats