Dec 24, 2003

حالم بده.خيلي بد.احتياجي به گفتن نيست.باري بزرگتر از توانم برداشتم.مي دونم.


از صبح تا حالا واسه اين آگهي اقلا" پنجاه تا تلفن جواب دادم.فكر كنم اندازه يه هفته حرف زدم.هر كي يه شرطي ميذاره.به جاي اينكه من واسشون شرط بذارم اونا واسه من شرط مي ذارن.يكي طلبكاره.يكي اول بسم الله دعوا داره.يكي خيلي خوش برخورده و آخر وراجي هاش تازه مي گه دفتر من فقط20 متره!يكي نااميد مي كنه.يكي اميدوار مي كنه..يكي با ادبه.يكي انگار از دماغ فيل افتاده با اون دفتر پايين تر از برج سفيدش!يكي هيچي از اين كار نمي دونه و مي گه فقط به من بگين چقدر سود بهم مي رسه! يكي زنگ زده ميگه يه زيرزمين توي ناصرخسرو رو هم ميشه آژانس هواپيماييش كرد؟!امروز آهنگ هايده گذاشتم و يه سري آبغوره ريختم.بعد از ظهرم با چشماي پف كرده بايد برم سر قرار براي مذاكره با يكي از شركاي احتمالي آينده.فكر كنم كم آوردم.مي ترسم.


من از شما مردايي كه امروز منو با سوال و جوابها و شرط و شروطاتون پيچوندينم مي ترسم.


 

16 comments:

Anonymous said...

salam be maa ham sar bezanin

intry said...

ترس يعنی شکست

k1 said...

بهرحال شرايط کار خيلی سخت شده و شايد برای شما که تجربه چنين کاری رو نداشتيد سخت تر باشه. ولی نااميد نباشيد و مصمم و راسخ به پيش. پس لنگرها رو بکشيد و بادبانها رو برافرازيد !!!

hulu said...

برات دعا ميکنم.

پدر said...

سلام.
هروقت خواستی يه آدم بد بين بهت مشاوره بده بيا سراغ من.
اما از من اگه ميشنوی اول کار برای خودت هزينه ثابت مثل اجاره نتراش

آهو said...

كيوان جان من اگه تجربه اين كارو نداشتم كه غلط مي كردم دنبالش برم.مشكل اينه كه ...بگذريم.

مامان نيلو said...

ای بابا ! برای چی ميترسی ؟ اونم از آقايون؟ از تو انتظار نداشتم آهو جونم... هنوز بهت ثابت نشده که با يک لحن جدی آنچنان ماست ها را کيسه ميکنن که کيف کنی؟ ما که ميخواستيم بيايم اينجا آگهی فروش ماشين را زده بوديم و من اصلا تصور نداشتم که تلفن ها ی ناجور بهمون بشه. من توی خونه بودم و فقط من بايد جواب ميدادم . ديگه بماند که بعضی از آقايون زنگ ميزدند و چه ها که نميگفتند... بماند ... ولی عزيزم جامعه ما همينه . مگه تو تازه رسيدی؟ اين مکالمات را براحتی ايگنور کن و از ذهنت بيرون کن . تمرکز کن روی هدفی که داری و برو جلو . فکر ميکردم تو خيلی قوی تر از اينها باشی که برای اين موضوع بخواد اشکت در بياد و فکر نميکردم روزی بگی از آقايون ميترسی.... فکر نميکردم !
تو خيلی قوی تر از اين حرفها هستی ... جدی ميگم ها ... تو خيلی قوی تری ... يک کمی محکم تر باش . تو حتما موفق ميشی . از همين الان هم اگه بتونی يک رفت و برگشت تورنتو - تهران برای حوالی عيد برام پيدا کنی ما سه تا ميشيم اولين مشتری ات.

hosein said...

سلام . به نظرم قشنگی کار به همين سختيهاشه . اميدوارم موفق باشی و حتما ميشی .

matin said...

ترس؟؟از مرد؟؟؟

يک پنجره said...

من رسما از الان مشتريتم! برای بهمن ماه تور خوب برای هند و اون طرفا مثلا مالديو چيزی سراغ داری؟

lale said...

نترس دختر ترس نداره که - مگه خوداشون چين ؟

youseaf said...

ترس لازمه احتياطه .. پس فی نفسه چيز بدی نيست .. خصوصاْ اگه مثل من مار گزيده هم باشی ..

saheleoftade said...

مرد هام می ترسن.خيلی هم می ترسن.اينو می فهمی؟مر د هام گاهی از شدت فشار و درد از شدت اصطکاک با روح فلزی و سرد اين دنيا می خوان گريه کنند.از ته دل .يه گريه با کلی هق هق نفس گير.
ولی اين حق رو دارن؟نه.چون مردن.چون نبايد کم بيارن.چون بايد پشتوانه باشن و تکيه گاه و هزار کوفت ديگه.انگار نه انگار که آدم اند.يه کمی يقور تر.يه کمی نخراشيده تر از زنها.فقط همين.
ولی کی می فهمه؟هيچ کس.
آره.من از خيلی از زنها و مردهای دور و برم می ترسم و مثل بيد می لرزم.و خيلی هم مردم.

مسافر said...

سلام/زندگي رسم خوشاينديست....بدرود

شب نوشت said...

از جانب همه مردهايی که پيچوندنت ببخشيد . . . بازم تو که دل زدی به دريا و شروع کردی . . . ما که . . .
هنوز شروع نکرده دارن میپيچوننمون ! ! !‌

Anonymous said...

salam be maa ham sar bezanin

Free counter and web stats