Feb 1, 2004

مي خواي برات شعر بخونم؟داستان چي؟مي خواي واست كتاب بخونم؟مي خواي پشتتو بمالم؟موهاتو شونه كنم؟دست بكنم لابلاي موهات ببرمشون عقب؟اصلا مي خواي جوراباتو درآرم پاهاتو بمالم؟طراحي هات چي؟ مي خواي همه رو يكي يكي از اول نگاه كنم و تو برام توضيحشون بدي؟مي خواي واست اتود بزنم؟ چايي مي خوري؟نسكافه چي؟اونم با شير.اصلا" با شير يا بدون شير؟مي خواي واست مغز بادوم و پسته و تخمه بيارم؟مغز بادوم و پسته هاشو تو بخوري مغز تخمه هاشو من.مي خواي واست روزنامه بخرم؟گل مي خواي؟گل خوشبو؟يه دسته گل نرگس؟يا يه دسته گل مريم؟مي خواي برات عكساي رازيل رو دانلود كنم؟همونا كه نصفه دانلود شدن؟ اصلا" مي خواي قدم بزنيم؟ زير بارون؟يا زير برف؟مي خواي بريم سينما؟بريم تئاتر؟ بريم شهر كتاب؟ يه ساعت اون تو بچرخيم؟ مي خواي بري سفر؟كجا دوست داري بري؟شمال؟جنوب؟ماكاروني مي خوري؟كشمش پلو چي؟با زعفرون و گوشت چرخ كرده؟ بازم از اون ترشي ها برات بيارم؟ترشي آلبالو؟يا مرباي آلبالو؟ مي خواي برقصيم؟والس؟تانگو؟نه اصلا" مي خواي فقط آهنگ گوش بديم؟ فيلم ببينيم؟سيگار برگ مي خواي بكشي؟ چاي نبات مي خوري؟از اون نبات زعفروني ها كه چوب دارن و توي چايي مي چرخوني تا آب شن؟ سي دي مي خواي واست رايت كنم؟يا مي خواي تو واسم رايت كن؟ بريم بشينيم آب آنانس بخوريم؟ يا غذاي مكزيكي؟از اون تنداش؟مي خواي با هم گريه كنيم؟ مي خواي با هم بخنديم؟ جوك بگم برات؟ مي خواي از سياست حرف بزنيم؟لينكاي خوب خوب برات بفرستم؟ مي خواي بغلت كنم؟يا نه،اصلا" تو بغلم كن.چطوره؟مي خواي دراز بكشيم آسمونو تماشا كنيم؟ يا تو سرتو بذاري روي پام برام حرف بزني؟بگي و بگي و منم همش گوش كنم و بگم كه مي فهممت؟ شكلات ميخوري؟ از اون تلخاش. اصلا" مي خواي برم ظرفارو بشورم؟ بريم كادوي والنتين انتخاب كنيم؟ مي خواي داد بزني؟ هوار بكشي؟ بگي كه غرورت جريحه دار شده؟ منم بگم آره راست مي گي غرورت جريحه دار شده. مي خواي بري دوش بگيري؟دوش آب گرم؟يا نه،دوش آب سرد؟مي خواي توي وان دراز بكشي؟ اونوقت به  چيزايي كه داري فكر مي كني فكر نكني؟ مي شه حرص نخوري؟ مي شه خونسرد باشي؟ مي شه طاقت بياري؟ مي شه  انقدر سخت نگيري؟ مي شه  ببخشي؟ مي شه رها كني؟


كاش مي تونستم كاري بكنم تا حالت يه كم، اقلا" يه كم خوب شه...  


  


 

10 comments:

لاله said...

سلام آهو جونم عيدت مبارک ... اگه راستی راستی احتياج داری برات کاری کنم ...بگو چيکار کنم ...برم برات نون بگيرم ؟

پانته‌آ said...

چرا تو خودت رو مسئول حال اون ميدونی؟ ممنونم که مهمونم شدی.

پونه - ایران دخت said...

بهتر از اين نميشد که آدم فکر کنه بخواد حال يکی را يک کمی بهتر کنه..ولی خب اولش بايد حال خودش خوب باشه

پر said...

کاش با نون گرفتن يا نوازش آدما حال آدم خوب ميشد يا نيازای آدم رفع . ميدونی همه اينا وقتی حل می شه که آدم رها شه ! که اينم خودش داستانه ! لذت بردن از زندگی بزرگترين هنر آدميه ! لذتی که ماها معمولا فراموش کرديم ! يا ياد نگرفتيم ! بس که .... بگذريم واگويه های خوبی داشتيد !

من said...

آخی... خيلی ناز بود.. گاهی... دلم می خواد وقتی ناراحته اينارو بهش بگم... ولی......

كوه يخ said...

وای که اينجور وقتها چه حس ناتوانی شديدی آدم را ميگيره:(

آهو said...

پانته آ جان من خودم رو مسئول حال كسي نمي دونم ولي آيا تو طاقت ديدن ناراحتي عزيزت رو داري؟

omgh said...

خيلی قشنگ نوشته بودی و لطفا نرنج از من که با همه ی قشنگی نوشته ات به هر حال ياد پسرخاله افتادم .شايد می خواسته براش نفت بگيری:))

omgh said...

برای اينکه نرنجی از من و من مطمئن باشم اضافه می کنم که اينقدر نوشته هات قشنگه که يه نفس می خونمشون...بوس

faeze said...

خيلی قشنگ بود . حسوديم شد . اين همه کارهای قشنگ بلدی .

Free counter and web stats