Feb 3, 2004


از وبلاگ la femme fini


 


وقتي متن بانوي دوشنبه ، دوست عزيزم ، رو خوندم رفتم تو فكر.متاسف شدم از اينكه تجربه هايي ناخشنود باعث شده كه به بعضي از اتفاقات زندگي مثل ازدواج انقدر بدبينانه نگاه كنيم.من اينجا اصلا" قصد تعريف كردن از ازدواج رو ندارم چون خودمم تجربه اي تلخ در اين مورد داشتم و با اينكه به عقايد دوستم احترام مي ذارم اما مثل اون فكر نمي كنم.ترجيح مي دم كمي بي طرفانه تر به موضوع نگاه بشه.چرا تصور مي شه كه زندگي با يك مرد برابر با مرگ يك زنه؟ آيا به اين دليل كه ما خودمون مرد ايده آلي تو زندگي مشترك نداشتيم؟ و آيا خود ما واقعا" ايده آليم؟ چرا نبايد قبول كنيم كه در هر طلاقي مرد و زن هر دو مقصرن.چرا هم آغوشي رو فقط سو’ استفاده از خودمون بدونيم؟ مگه ما هم در هم آغوشي لذت نمي بريم؟چرا تصور مي شه زنها به مردها وابسته هستن در حاليكه مي بينيم تعداد زناني كه بدون مرد زندگي مي كنن به مراتب بيشتر از مرداست.و تقريبا" هيچ مردي بدون يك زن نمي تونه زندگي كنه.


چرا تصور مي شه فداكاري-گذشت-فروتني-نجابت با زير پا گذاشتن دل برابره؟ مگه نمي شه هم عاشق بود و هم نجيب؟مگه نمي شه هم دوست داشت و هم فداكاري كرد؟ چرا تصور مي شه فقط زني كه بعد از ازدواج رابطه جنسي با غير از همسرش داره هرزه اس؟نه ، مردي هم كه اين كار رو مي كنه دله اس.تا حالا نشنيديم؟
چرا گريه كردن زنها رو بايد ضعف دونست؟مگه نمي دونيم كه زنها توي تحمل كردن درد،شرايط سخت و مصيبت ها بسيار بسيار شكيبا تر و قدرتمند تر از مردها هستن؟


اين خيلي خوبه كه زن ها بتونن از پس كار هاي فني خونه بربيان و خودشون پنچري ماشين رو بگيرن. ولي اگه انتظار داشته باشن كه يه مرد براشون اين كارو بكنه چه اشكالي داره؟مگه مردا خيلي انتظارا از زنها ندارن؟خوب اين به اون در!
من هرگز گريه كردن خودم رو يك ضعف نمي دونم.از روزنامه نخوندن بعضي همجنس هاي خودم متاسف مي شم ولي اينم مي دونم كه اينو نبايد به همه زنها تعميم داد.همونجور كه مردايي كه قوانين رانندگي رو رعايت نمي كنن بيشتر از زنها هستن ، ولي اينو اصلا" چماق نميكنن روي سر خودشون.حس حسادت مشترك زنانه و مردانه رو فقط متعلق به خودم نمي دونم.چون مردا هم حسودن.وحتي در مواردي بيشتر از زنها.با
فروغ هم عقيده هستم وقتي مي گه:(( زن موجودي ست که با حس خود زندگي مي کند . نياز او نوازش است .. نگاهي که نوازشش کند .. صدايي که ناز او را بکشد .. دستي که لمسش کند و با تن او حرف بزند .. زن نياز دارد به اينکه مدام به او گفته شود مورد توجه است . و مدام به يادش آورند که دوستش مي دارند . زن فراموشکار است و بر خلاف مرد که گمان مي برد همه چيز بايد در عمل ثابت شود ، با زن بايد حرف زد . زن را بايد لوس کرد . اين جزو خواص زنانگي اوست که دلش مي خواهد کسي لوسش کند .. اگر زني دلش نوازش نخواهد به والله که زن نيست..))


من به مردي كه دير ازدواج كنه اصلا"(مردتر) نمي گم.عشق،اين زيباترين هديه خدا به انسان رو موضوع ساده اي در زندگيم نمي دونم و براي قسمت كردن اون با يك مرد ايده آل هرگز خودم رو سرزنش نمي كنم.خصوصيات منحصر به زن بودنم رو دوست دارم.چون يك زنم.و البته كه متفاوت با مرد آفريده شدم.ولي اين تفاوت به معني ضعيف بودن نيست.وقتي انگشت مي ذاريم روي نقطه ضعفها و نقاط قوت رو نمي بينيم در واقع به ديگران هم اجازه مي ديم كه فقط نقاط ضعف رو ببينن. وقتي خودمون در رفتار و گفتار براي خودمون احترام قائل نباشيم ديگه از چه كسي مي تونيم توقع احترام داشته باشيم؟
بياين قبل از اينكه بخوايم شير زن باشيم،خودمون رو دوست داشته باشيم.احساساتمون رو بشناسيم.وجودمون رو دوست داشته باشيم.با خودمون مهربون تر باشيم.به خودمون احترام بذاريم.اونوقت شايد ديگه نيازي به پيدا كردن جواب براي اون سوالها نداشته باشيم.چون ديگه اون سوالها رو در ذهنمون هم جا نخواهيم داد.

6 comments:

k1 said...

چه دل پری داشتی امروز! ولی با حرفات موافقم درسته که از جنس تو نيستم ولی دلیلی نداره که با حرفهای درستت مخالفت کنم.

navid said...

سلام
خيلی زيبا بود.
بهم سر بزن

آريا شاعر شش ساله said...

سلام خاله منو می شناسی ؟

كيوان said...

سلام...اين حرفها، خيلی برام آشناست...بارها و بارها شنيدم...شنيدم.

موريانه said...

پرکار شده ايد!...من ازدواج را نه لازم ميدانم و نه مقدس...هميشه ميتوان انتخاب کرد و گاهی انتخاب غلط، بهترين کاريست که ميشود کرد...و زنان را سهل ممتنع ميبينم! و مردان را ابلهان خودمدار...چه انتظاری ميشود داشت؟!...جدايی.

راز گل آفتابگردان said...

سلام / همه رو خوندم جز وب قبليت و پنجره ها . خوب بود

Free counter and web stats