Jul 20, 2004

چيزي ندارم بگويم جز اين .


 

17 comments:

dangerousboy said...

آهو جان اگه فرصت کردی از من هم سر بزن!

dangerousboy said...

آدرس بلاگم اشتباه بود

روبي said...

سرد ...گرم....خاکستر

roozbeh said...

سلام دوست خوبم زيبا می نويسی به ما سر بزن

پر said...

سفر رويايی است ماندنی و يادگار سفری است رويايی ! اميدوارم همه چيز داشته باشيد + اين !

داوود said...

آقاي داوود بحث هاتونو ببرين جايي بكنين كه گوش شنوا داشته باشه.من شنونده ي حرف هاي شما نيستم.چون هيچ چيزي برام نداره.و اگه تكرار بشه مجبورم جور ديگه برخورد كنم ـ
جرا فكر مي كني من با تو بحث دارم؟ چرا فكر مي كني مني كه خستگي از سر و كولم بالا ميره و مامانم هنوز سفيدي چشمم را نديده مجالي براي بحث كردن دارم؟
چرا فكر مي كني كسي كه سه تا نشريه را ظرف سه روز رها مي كند و دوتا پروژه ۳ ميليوني را نمي پذيرد در حالي كه فقط ۱ ميليون تو حساب داره حال بحث داره؟
چرا وقتي احساس مي كنم درون يكي از دوستان خوب وبلاگي ام چيزي به غليان افتاده بايد فكر كني بحث مي كنيم؟ چرا دوست داشتن ها را بايد عق زد؟ در حالي كه مي تونيم با لبخند با هم روبرو بشيم؟ چرا  كسي  را كه تو مي انديشي دوست خوبي نمي تواند باشد! را فدايي توهم خودت مي كني در حالي كه سعي دارد حد اقل دوست متوسطي باشد! حداقل! حالا با چي برخورد ميكني؟ دوست داشتن برخورد دارد؟

داوود said...

باشد ما ميريم رد كارمون اما عزيز داوود! شاه لير وقتي فهميد كردليا برايش حرف به درد بخور دارد كه جنازه ي تنها دوست دار واقعي اش را بالاي دار ديد! باشه هرچي تو بخواي اگه اينجوري راحتي اگه مزاحمم بگو ديگه سر نزنم

داوود said...

اما اينرا بدان نديدن دليل بر نبودن نيست!  من هستم ! ولو تو ديگه نخواي ببينيم!

فاطمه said...

دل غریب من از گردش زمانه گرفت/به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت/شبانه بغض گلو گیر من کنار بقیع/شکست دل از دیده اشک دانه دانه گرفت/ز پشت پنجره ها دیدگان پر اشکم/سراغ مدفن پنهان و بی نشانه گرفت/نشان شعله و دود و نوای زهرا را /توان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفت/مصیبتی است علی را که پیش چشمانش/عدو امید دلش را به تازیانه گرفت/چه گفت فاطمه کان گونه با تاثر و غم/علی مراسم تدفین او شبانه گرفت/فراق فاطمه را بوتراب باور کرد/شبی که چوبه تابوت را به شانه گرفت

shahram said...

آهو جون يهو اسم ببلاگتم ميذاشتی  سياه مشق!:d

يوسف said...

امروز كه بعد از مدتها هاي هاي مي گريستم ، يقين داشتم كه در مرگ ابوينم هم اينچنين نخواهم سوخت ! .. بالاتر از داغ اين بشر در عالم براي من نخواهد بود .. داغ رنج و مظلوميت ام ابيها .

Shahin said...

هه ... منم چيزی ندارم ...

mosafer said...

سلام!آهو خانوم.

smh said...

سلام ناياب شده ايد

smh said...

به روزم

s.hossein said...

آهو * غزال * مارال * ما روی سخن با همه اشخاص نداريم ********* و ز هر سخنی نزد همه پيش نياريم

kasra said...

دوباره طفل دل من بهانه تو گرفت ..
شبانه گریه کنان ، راه خانه تو گرفت ..

به هر گلی که گذر کرد ، عطر زلف تو خواست ..
ز برگ برگ درختان ، نشانه تو گرفت ..

به گاه رفتن تو ، اشک من ، زدیده چکید ..
لبم به نغمه ی غمگین ، ترانه تو گرفت ..

دمید در شب تنهاییم ، ستاره ی اشک ..
دوباره طفل دل من ، بهانه تو گرفت..

Free counter and web stats