Sep 18, 2004


فيلم ‹‹ مزرعه پدري ›› فيلمي ست جنگي اما متفاوت. ملاقلي پور جنگ را جوري ديگر نشان مي دهد. ترس. فرار. اعتراض. عشق. افسوس ِ از دست دادن. اجبار براي كشتن و زنده ماندن. در مزرعه پدري كسي براي شهيد شدن از ديگري سبقت نمي گيرد. كسي هست كه مي ترسد و فرار مي كند .. كسي هست كه نمي خواهد بجنگد و مي خواهد برگردد به ده خودش. كسي هست كه نمي خواهد بميرد. ولي با اين حال از جنگ گريزي نيست و از شهادت هم .. فرمانده گروهان عنوان حاجي را يدك نمي كشد. اشتباه مي كند. سيگار مي كشد. حتي وقتي زخمي مي شود با قمقمه اي آب تنها مي ماند .. اسطوره نيست. انساني معمولي ست كه با تلاشش بياد ماندني مي شود نه با عنوانش .. قهرمان فيلم هم همينطور. اين نويسنده ي ادبيات جنگ كه به قول فيلم ، داستاني سراسر خشونت را در كتابش تصوير كرده خودش از عميق ترين حس هاي انساني سرشار است. خود فيلم هم همينطور. در اوج خونريزي و ويراني ، عشق موج مي زند. عشق انسان به انسان . عشق انسان به زندگي. عشقي كه قرباني جنگ مي شود و با اين حال تنها انگيزه براي جنگيدن است. و براي انسانهاي متفاوتي كه هيچوقت در فيلمهاي جنگي جايي در جبهه نداشتند و در اين فيلم دارند. به نظر من ‹‹ مزرعه پدري ›› فيلم فوق العاده اي بود . با موسيقي عالی و بازي های بيادماندنی .. طولاني اش نمي كنم. فقط يادتان باشد كه در اين فيلم قرار است جنگ را ببينيد. مرگ را. ويراني را. ممكن است جايي از فيلم ببٌريد. بخواهيد بلند شويد و از سالن بياييد بيرون. نفستان بند بيايد. گريه كنيد. اما تمام اينها به تماشا كردن يك روي ديگر سكه مي ارزد. روي ديگر سكه را ببينيد.


‹‹ مزرعه پدري ›› را از دست ندهيد..



 

11 comments:

مسعود said...

سلام.وبلاگ جالبی داری.از اين به بعد سعی می کنم نوشته هاتو حتمآ بخونم.موفق و پيروز باشی.

امیر said...

فيلمای حاتمی کيا هم هميشه روی ديگه سکه رو بهم نشون ميده. چقدر از فيلمای به سبک هاليوودی کپی شده جنگ متنفرم!آرنولد اينجا اسمش به حاجی تغيير پيدا ميکنه!

hamoon said...

حتما...حتما...(در اين ادينه فرصت نشد...باشد تا روز شنبه؛ به همراه « اشک سرما»)

k1 said...

چند وقتيه که نوع فونت را عوض کردين و فونت رو ايتاليک کردين. جسارتاْ عرض کنم که معمولاْ اين نوع فونت هنگامی استفاده ميشه که مطلبی نقل قول باشه و مهم‌تر اينکه من خودم اصلاْ نمی‌تونم با اين نوع فونت انتخابی شما ارتباط برقرار کنم و همش حس مي‌کنم مطلب، مطلب شما نيست.
بهرحال بد نديدم اين موضوع رو با شما در ميون بذارم. شايد نظر بعضی‌ از خواننده‌ها هم مثل من باشه و بد نباشه فونت رو به شکل سابق برگردونيد. ممنون.

آهو said...

کيوان جان من ماههاست که فونتم را تغيير داده ام. و مسلما کسانی که اينجا می آيند فکر نمی کنند که تمام اين نوشته ها نقل قول باشد! در ضمن گاهی تنوع هم بد نيست.زياد در قيد و بند قوانين نباشيد !

lale said...

سلام ...به روی چشم.

یوسف said...

سلام .. آدمها و قلب هاشون .. اگه پيوند تنگاتنگ نداشتن ، فهم و درک ( ولو اينکه متقابل نباشه ! ) چگونه حاصل می شد ؟ .. عشق هم الزاما فقط از اون نوعی نيست که ما تجربه کرده باشيم .. دامنه و حيطه عشق اونقدر وسيعه که شايد نشه به گوشه ای از رشحات اون نزديک هم شد .. اما چيزی که عجيبه اينه که هر که به قطره ای از شراب اون دست يافت ، اون رو محدود دونست و در انحصار خودش !! .. عشق هم چون اتصاف به ذات بی همتای عالم ربوبی داره ، همچون صاحب لايزالش مطلق است و نامحدود .. و اگر در کام شما و من هم جرعه ای چکاندند ، حاشا که بی حرمتی کنيم و آن را محصور در انديشه تنگ و کوچک خودمان بدانيم .. رسول ملاقلی پور شايد اينبار از زاويه ای دیگر به عشق مهاجران عاشق پرداخته باشد که اتفاقا ملائم طبع و نظر و تجربه من بوده باشد .. اما عشق همانا ذوب شدنی است بی منت ، که يقين دارم بي مقدارانی چون من توان درک آن را نخواهند داشت ..

زن آبی said...

گه دستمون رسید چشم

crazy said...

حتما!

امير حسين said...

سلام حالتون خوبه .ما که از مطالب زيباتون استفاده کرديم و شما رو هم تواورکات اد کرديم.

حميد said...

http://culture.isna.ir/news/NewsCont.asp?id=433165

Free counter and web stats