Jun 13, 2005

از ایمیل ها و همراهیتان ممنونم. امیدوارم ایمیلی بی جواب نمانده باشد. همه را با دقت خواندم و فکر کردم. نظراتتان را هم همینطور.


من و اين آقای محترم برای بار چندم و البته آخر هم با يکديگر گفتگو کردیم. البته گفتگو که چه عرض شود!  


حالا مشکل کم و بیش حل شد. می دانید چگونه ؟! خیلی ساده بود. آدم عاقل از یک سوراخ دو بار نیش نمی خورد! من هم عطای این جنگ های فرسایشی را به لقایشان بخشیدم. این به معنی عقب نشینی نبود. این یعنی خودم را بیشتر دوست داشته باشم.  این یعنی تجربه به من ثابت کرد که هر چیزی قیمتی دارد. و بیش از قیمتش نباید برایش پرداخت. شراکت با این آقا هم از آن مواردی بود که باید بیش از ارزشش از خودم و اعصابم‌ مایه می گذاشتم.


حالا بیشتر فهمیدم که چه می خواهم. و در همان جهتی حرکت خواهم کرد که جوابگوی نیازهای ذهنی ام باشد.


 


 


 

No comments:

Free counter and web stats