Aug 27, 2007

دست گرمی
دیروز از زیر پل میرداماد تا شهر کتاب آرین قدم زدم. رفتم داخل شهر کتاب. یک کتاب موسیقی های ساده ویولن برای دخترک و یک کتاب کوچک فنگ شویی برای خودم خریدم. بوی کتاب ها را داخل ریه هایم فرو بردم و چند لحظه ای رخوت روزهای گذشته را احساس کردم. کتاب کوچکم را خواندم و لذت بردم. خیلی خوب بود. نه فقط کتاب. بلکه کتاب خواندن. چند وقت بود غیر از کتاب های درسی کتاب دیگری دست نگرفته بودم. این کتاب کوچک دست گرمی بود برای آشتی دوباره با دنیای پر رمز و راز کاغذ. این چند خط کوتاه هم دست گرمی است برای آشتی با دنیای پر رمز و راز نوشتن. دوباره می نویسم. و چه حس خوبی ست.

No comments:

Free counter and web stats